خواطر نفسانی و شیطانی 2008/10/19

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد دوم

خواطر نفسانی‌ و شیطانی‌

دل‌ آدمی‌ هرگز از فکر و خیال‌ خالی‌ نیست‌ بلکه‌ محل‌ خطور و مرور خیالات‌ و افکار گوناگون‌ است، اگرچه‌ گاهی‌ انسان‌ ملتفت‌ آن‌ نشود. دل‌ آدمی‌ لطیفه‌ای‌ است‌ از لطایف‌ الهیه‌ که‌ پیوسته‌ میدان‌ تاخت‌ و تاز خیالات‌ و جولان‌ افکار است. دل‌ انسان‌ مانند نشانه‌ای‌ است‌ که‌ از اطراف‌ و جوانب، تیرها به‌ آن‌ افکنند؛ حوضی‌ است‌ که‌ آب‌ از نهرهای‌ بسیار بر آن‌ جاری‌ شود؛ خانه‌ای‌ است‌ که‌ درهای‌ بی‌شمار داشته‌ و از آنها اشخاص‌ مختلف‌ وارد شوند؛ و آئینه‌ای‌ است‌ که‌ در مکانی‌ نصب‌ شده‌ و صورت‌های‌ بی‌ حد‌ از مقابل‌ آن‌ بگذرد.

در اشاره‌ به‌ این‌ حقیقت، حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ (ص) فرموده: دو نوع‌ از افکار و خواطر در دل‌ آدمی‌ وارد شوند، یکی‌ از جانب‌ مَلَک‌ و آن‌ افکاری‌ است‌ مشتمل‌ بر عزم‌ امور خیر و قصد آنها و تصدیق‌ امور حقه‌ واقعیه. دیگری‌ از جانب‌ شیطان‌ و آن‌ خیالاتی‌ است‌ مشتمل‌ بر عزم‌ امور فاسده‌ و تکذیب‌ امور حقه.

آنچه‌ به‌ خاطر انسان‌ گذرد و افکاری‌ که‌ دل‌ او را مشغول‌ دارد، دو قسم‌اند:

اول‌ – فعلی‌ که‌ فکر آدمی‌ محرک‌ است‌ بر به‌ جا آوردن‌ آن.

دوم‌ – فعلی‌ که‌ فکر انسان‌ محرک‌ نیست‌ بر انجام‌ آن، بلکه‌ محض‌ خیال‌ و مجرد فکر و تصور است، اگر چه‌ از آنها در دل‌ آدمی‌ صفایی‌ یا کدورتی‌ حاصل‌ آید و بسا که‌ سبب‌ انجام‌ فعلی‌ خیر یا شر گردد. این‌ نیز دو قسم‌ است. یکی‌ افکار حسنه‌ سودمند، دیگری‌ خیالات‌ فاسده‌ و کاذبه‌ مانند تمنای‌ امور محال.

کلیه‌ خواطر نفسانیه‌ و خیالات‌ قلبیه‌ دو گونه‌ است:

اول‌ – افکار محرکه‌ بر عمل‌ خیر که‌ آن‌ را الهام‌ گویند.

دوم‌ – خیالات‌ محرکه‌ بر عمل‌ شر که‌ آن‌ را وسوسه‌ نامند.

قسم‌ دوم‌ یعنی‌ وسواس‌ اثر شیطان‌ است، و قسم‌ اول‌ از فیض‌ ملک. در ابتدای‌ امر، انسان‌ را قابلیت‌ این‌ دو اثر به‌ طور تساوی‌ است‌ و هیچ‌ یک‌ را بر دیگری‌ ترجیحی‌ نیست، بلکه‌ ظهور یکی‌ و غلبه‌ آن‌ بردیگری‌ به‌واسطه‌ متابعت‌ هوی‌ و هوس‌ یا ملازمت‌ ورع‌ و تقوی‌ است.

پس‌ به‌ هنگام‌ میل‌ انسان‌ به‌ مقتضای‌ قوه‌ شهوی‌ و غضبی، شیطان‌ فرصتی‌ یابد که‌ با لشگر خود وارد قلب‌ شود و از انواع‌ آثار ایشان، ظهور وسواس‌ و خیالات‌ فاسده‌ در دل‌ است. اما اگر دل‌ توجه‌ به‌ ذکر خدا کرده‌ و میل‌ نفس‌ به‌ ورع‌ و تقوی‌ شود، لشکر فرشتگان‌ دل‌ را فرا گیرند و از فیوضات‌ ایشان، افکار و نیات‌ حسنه‌ در دل‌ پدیدار گردد.

این‌ دو لشکر، پیوسته‌ درآمد و شد و گیر و دارند، اگر شیطان‌ غالب‌ شد در خانه‌ دل‌ ساکن‌ شده‌ او را از طریق‌ مستقیم‌ باز دارد. اگر غلبه‌ با جنود ملایک‌ گردد دل‌ را وطن‌ خود نموده‌ در آنجا رحل‌ اقامت‌ نهند؛ در آن‌ هنگام‌ راه‌ آمد و شد به‌ یکدیگر بسته‌ شود مگر گاهی‌ که‌ در نهایت‌ تعجیل‌ از آنجا بگذرد.

اگر خیالات‌ فاسد و باطل‌ و شهوت‌ و غضب‌ امداد نمایند، شیاطین‌ و دیوان‌ غالب‌ شده‌ در دل‌ آشیانه‌ سازند و هر زاویه‌ از زوایای‌ دل‌ خانه‌ شیطانی‌ گردد. اگر ملایک‌ غالب‌ شوند، در دل‌ نزول‌ اجلال‌ نمایند و هر لحظه‌ از ایشان‌ نوری‌ تازه‌ به‌ دل‌ رسد. لیکن‌ بیشتر دل‌های‌ مردم‌ را شیاطین‌ فرا گرفته‌ و مالک‌ شده‌اند و هر نوع‌ تصرفی‌ که‌ خواهند قادرند، از اینرو صاحب‌ آن‌ را به‌ اودیه‌ وسواس‌ و هلاکت‌ افکنند.

چون‌ شیطان‌ از آتش‌ است، به‌ هرجا که‌ افتد زود جای‌ خود را گشاید، و به‌ اندک‌ مایه‌ای‌ که‌ یابد در نهایت‌ سرعت‌ توالد و تناسل‌ کند و جای‌ خود را به‌ مجرد این‌ که‌ اندک‌ راهی‌ در خانه‌ دل‌ یافت‌ وسیع‌ نماید و در اطراف‌ و جوانب‌ آن‌ آتش‌های‌ دیگر پیدا شود. اگر آدمی‌ دل‌ را به‌ خیال‌ فاسدی‌ دهد، شعب‌ و راه‌ها به‌ خیال‌ او رسد و از خیال‌ گناهی‌ چندین‌ خیال‌ گناهان‌ دیگر متولد شود و هرگز به‌ جایی‌ منتهی‌ نگردد. چه، اخلاق‌ حسنه‌ حکم‌ وسط‌ و میان‌ را دارند و صفات‌ رذیله‌ حکم‌ اطراف‌ و جوانب‌ را. وسط‌ هر چیزی‌ بیش‌ از یکی‌ نیست‌ ولی‌ اطراف‌ و جوانب، بی‌حد‌ و بی‌نهایت‌اند.

هر خُلق‌ راهی‌ است‌ به‌ مقصود، و راه‌ به‌ هر منزل‌ یکی‌ است‌ و بی‌راهه‌ از حد‌ و حصر متجاوز. پس‌ درهای‌ به‌ سوی‌ معبر شیطان‌ از حساب‌ بیرون‌ و در به‌ سوی‌ ملک‌ یکی‌ است، و لشکری‌ که‌ راه‌ آن‌ بیش‌ باشد، غلبه‌ آن‌ بیشتر و آسانتر است. در قرآن‌ مجید نیز به‌ این‌ مطلب‌ تصریح‌ شده‌ آنجا که‌ می‌فرماید «وَ‌ اَنَّ‌ هذ‌ا صِر‌اطی‌ مُستَقیماً‌ فَاتَّبِعُوهُ‌ وَ‌ لا‌ تَتَّبِعُوا السُّبُلَ‌ فَتَفَرَّقَ‌ بِکُم‌ عَن‌ سَبیلِهِ».

روزی‌ حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ (ص) برای‌ اصحاب‌ خود خطی‌ کشیده‌ فرمودند این‌ راه‌ خداست. بعد از آن‌ از چپ‌ و راست‌ خطوط‌ بسیار کشیده‌ فرمودند این‌ خطوط‌ راه‌هایی‌ هستندکه‌ به‌ هر راه‌ شیطانی‌ نشسته‌ آدمی‌ را به‌ خود می‌خواند. با وجود اینها شناختن‌ راه‌ راست‌ مشکل‌ و محتاج‌ به‌ راهنمای‌ حاذق‌ است، و دری‌ که‌ راه‌ فرشتگان‌ است‌ مسدود است‌ و درهای‌ شیطان‌ مفتوح، به‌ این‌ اطمینان‌ شیطان‌ گفت‌ «فَبِعِزَتِکَ‌ لَاُ‌غوِیَنَّهُم‌ اَجمَعینَ‌ اِ‌لا‌ عِبادَکَ‌ مِنهُمُ‌ المخلَصینَ». بر انسان‌ است‌ که‌ درهای‌ باز را ببندد و در پنهان‌ بسته‌ را بگشاید.

بسا باشد که‌ این‌ ملعون‌ تلبیس‌ کرده‌ حق‌ و باطل‌ را مشتبه‌ نماید و لشکر خود را لباس‌ ملک‌ پوشاند تا آدمی‌ را به‌ مهلکه‌ افکند. ضرر وساوس‌ شیطانی‌ عظیم‌ و عاقبت‌ آن‌ وخیم‌ است. میل‌ به‌ باطل‌ آسان‌ لیکن‌ میل‌ به‌ سوی‌ حق‌ بسیار سخت‌ است. میل‌ به‌ باطل‌ دل‌ را سبب‌ تیرگی‌ و ظلمت‌ و نفس‌ را باعث‌ افسردگی‌ و کدورت‌ گردد. پیدا کردن‌ راه‌ راست‌ مشکل‌ است‌ به‌ خلاف‌ راه‌های‌ باطل‌ که‌ بر همه‌ کس‌ واضح‌ و روشن‌ است.

اغلب‌ خیال‌ آدمی‌ در پیدا کردن‌ راه‌های‌ مکر و حیله‌ و شیطنت‌ و خدعه‌ و کیفیت‌ وصول‌ به‌ شهوات‌ و نیل‌ به‌ لذات‌ است. همیشه‌ در دل‌ خود مشغول‌ منازعه‌ با دشمنان‌ و دفع‌ آنان‌ است. بسا که‌ فرضِ‌ مخالفت‌ و عداوت‌ دوستان‌ کرده‌ دل‌ خویش‌ را مشغول‌ تنبیه‌ و مجازات‌ و جوابگویی‌ ایشان‌ کند. روز و شب‌ خود را صرف‌ نماید به‌ خیالاتی‌ که‌ دل‌ را سیاه‌ و دین‌ و دنیا را تباه‌ نماید.

جمیع‌ خیالات‌ فاسده‌ چه‌ درباره‌ امور مباح‌ یا غیر آن، در پیدایش‌ ظلمت‌ و کدورت‌ دل‌ مشترکند، اما در صدق‌ معصیت‌ و وقوع‌ عذاب‌ بر آنها، یکسان‌ نیستند: بر تخیل‌ در امور مباح‌ و تفکر در آنها مطلقاً‌ گناهی‌ نیست‌ و در امور غیر مشروع، مجرد تخیل‌ و خطور در دل‌ اگر بی‌اختیار باشد، باز هم‌ عقاب‌ و مجازاتی‌ نیست‌ زیرا تکلیف‌ به‌ امر بیرون‌ از اختیار تعلق‌ نگیرد. اما اگر از روی‌ قصد و اختیار دل‌ خود را مشغول‌ تخیل‌ سازد و بر انجام‌ آن‌ مصمم‌ باشد، یا تأسف‌ خورد که‌ چرا فلان‌ گناه‌ را در فلان‌ موقع‌ که‌ میسر بود نکردم، چنین‌ شخص‌ عاصی‌ و سزاوار عذاب‌ است؛ همچنین‌ است‌ اگر کسی‌ مصمم‌ به‌ انجام‌ فعلی‌ شده‌ مانعی‌ روی‌ دهد و نکند، لیکن‌ اگر عزم‌ نماید ولی‌ قبل‌ از انجام، از خوف‌ خدا ترک‌ کند، گناهی‌ نداشته‌ بلکه‌ بر او حسنه‌ نویسند.

شیطان‌ مانند خون‌ در بدن‌ انسان‌ گردش‌ می‌کند و قوه‌ واهمه‌ و غضبیه‌ و شهویه‌ را به‌ وسوسه‌ در حرکت‌ می‌آورد. از وسوسه‌ شیطان‌ محفوظ‌ نمانند مگر کسانی‌ که‌ ریشه‌ علایق‌ دنیویه‌ را از زمین‌ دل‌ کنده‌ و به‌ غیر از فکر راه‌ مستقیم‌ که‌ یکی‌ است، خیالات‌ و هموم‌ سایر طرق‌ را از دل‌ خود بیرون‌ کنند و خود را به‌ خدا سپارند؛ آنان‌ از جمله‌ بندگان‌ خالص‌ خداهستند که‌ شیطان‌ ایشان‌ را استثنا کرده‌ «اِ‌لا‌ عِبادَکَ‌ مِنهُمُ‌ الُمخلَصینَ».

شیطان‌ مانند خون‌ در بدن‌ جاری‌ و سیال‌ است‌ و همه‌ آن‌ را فرا گرفته‌ مانند هوا در قدح. اگر کسی‌ خواهد ظرفی‌ را از هوا خالی‌ نماید نتواند مگر آن‌ را با چیز دیگر پر سازد. پس‌ ظرف‌ دل‌ نیز چنین‌ است‌ که‌ اگر آن‌ را مشغول‌ به‌ یاد خدا و فکر امری‌ از امور دینی‌ کند، راه‌ شیطان‌ بسته‌ شود و الا‌ هر لحظه‌ که‌ از خدا غافل‌ مانَد، در آن‌ دم‌ شیطان‌ به‌ دل‌ راه‌ یابد و وسوسه‌ کند، چنان‌ که‌ خداوند متعال‌ در کتاب‌ کریم‌ خود فرموده‌ «وَ‌ مَن‌ یَعشُ‌ عَن‌ ذِکرِ‌ الرَّحمنِ‌ نُقَیٍّض‌ لَهُ‌ شَیطاناً‌ فَهُوَ‌ لَهُ‌ قَرینٌ».

علاج‌ قطعی‌ وساوس‌ شیطان‌ به‌ سه‌ امر است:

اول‌ – سد‌ راه‌های‌ عظیم‌ شیطان‌ در دل‌ که‌ رئوس‌ صفات‌ ذمیمه‌ و اصول‌ ملکات‌ رذیله‌ است، مانند شهوت‌ و غضب، حرص‌ و حسد، کبر و عداوت، بیم‌ و محبت‌ دنیای‌ دنیه‌ و مانند آن. هریک‌ از اینها دری‌ است‌ برای‌ شیطان‌ که‌ چون‌ آن‌ را باز بیند، وارد شده‌ وسوسه‌ کند، ولی‌ بعد از سد‌ راه‌ها وارد نتواند شد مگر گاه‌ گاهی‌ به‌ شکل‌ عبور از راه‌های‌ پنهانی.

دوم‌ – گشودن‌ در ملک‌ با صفاتی‌ که‌ اضداد صفات‌ فوق‌ است، از اخلاق‌ فاضله‌ و صفات‌ شریفه‌ و همرهی‌ ورع‌ و طاعت‌ و مواظبت‌ بر تقوی‌ و عبادت.

سوم‌ – اشتغال‌ به‌ ذکر خداوند منان‌ در دل‌ و زبان‌ بعد از سد‌ ابواب‌ عظیم‌ شیطان. بدینسان‌ گرچه‌ سلطه‌ و تصرف‌ او از مملکت‌ دل‌ تمام‌ گردد، ولی‌ گاه‌گاهی‌ از راه‌های‌ پنهانی‌ گذر کند و چون‌ به‌ یاد خدا دفع‌ نشود، به‌ تدریج‌ راهی‌ برای‌ خود پیدا کرده‌ و در بعضی‌ از زوایای‌ دل‌ مأوی‌ و مسکن‌ گزیند.

ذکر خدا در دل‌ گرچه‌ تأثیر بسیار در دفع‌ وسواس‌ شیطان‌ دارد، لیکن‌ بدون‌ سد‌ ابواب‌ او و دفع‌ صفات‌ ذمیمه‌ و علاقه‌ دنیای‌ دنیه‌ از خود، چندان‌ فایده‌ای‌ از ذکر مترتب‌ نشود، زیرا هرچه‌ به‌ یاد خدا دفع‌ شود زیاده‌ از آن‌ داخل‌ گردد. مانند حوضی‌ که‌ از نهرهای‌ بسیار آب‌ گندیده‌ وارد شود و کسی‌ خواهد با ظرف‌ کوچکی‌ آن‌ را بیرون‌ ریزد، که‌ تا سد‌ راه‌ نکند منع‌ آب‌ نتواند کرد. چه، هر ظرفی‌ از آب‌ که‌ بیرون‌ ریزد چندین‌ برابر آن‌ از نهرها داخل‌ شده‌ و حوض‌ را از آب‌ متعفن‌ مملو کند.

فایده‌ ذکر هنگامی‌ ظاهر گردد که‌ نفس‌ از شوائب‌ هوی‌ و هوس، پاک‌ و دل‌ با انوار ورع‌ و تقوی‌ تابناک‌ شود. ذکری‌ که‌ دافع‌ وساوس‌ شیطانی‌ و خواطر نفسانی‌ است، ذکر قلبی‌ است‌ که‌ آن‌ مشغول‌ ساختن‌ دل‌ است‌ به‌ یاد خدا. اگر ذکر قلبی‌ با ذکر زبانی‌ جمع‌ شود، فایده‌ آن‌بیشتر و در دفع‌ شیطان‌ مؤ‌ثرتر است. ذکر زبانی‌ گرچه‌ به‌ تنهایی‌ خالی‌ از ثواب‌ نیست، ولی‌ مقابله‌ با شیطان‌ و دفع‌ وساوس‌ او نتواند.

سد‌ ابواب‌ شیطان‌ گرچه‌ صعب‌ و مشکل‌ است، ولی‌ مرتبه‌ای‌ است‌ بس‌ عظیم، کلید سعادات‌ و مفتاح‌ ابواب‌ مرادات‌ است. چه‌ در این‌ صورت، دل‌ محل‌ ذکر خدا و نزول‌ جند ملایک‌ گردد، و ابواب‌ معارف‌ از عالم‌ فیض‌ بر او گشوده‌ شود. آنگاه‌ از دوام‌ یاد خدا انس‌ به‌ او و از انس، شوق‌ لقای‌ او حاصل‌ آید و بدین‌ سبب، ظلمات‌ شکوک‌ و اوهام‌ از او زایل‌ گردد و نفس‌ به‌ مقام‌ اطمینان‌ رسد. چنان‌ که‌ خداوند متعال‌ فرموده‌ «اَ‌لا‌ بِذِکرِ‌ اللهِ‌ تَطمَئِنُ‌ القُلُوبُ» به‌ سبب‌ یاد خدا دل‌ها به‌ مرتبه‌ اطمینان‌ رسد.

خلاصی‌ از چنگ‌ وساوس‌ شیطان‌ موقوف‌ است‌ بر تخلیه‌ نفس‌ از صفات‌ رذیله‌ و تحلیه‌ آن‌ با صفات‌ حسنه‌ و مواظبت‌ بر ذکر خدا. زیرا بعد از تخلیه‌ و تحلیه، نفس‌ را صفا و بهجتی‌ حاصل‌ آید و قوه‌ عاقله‌ تسلط‌ و قوتی‌ یابد و از کشاکش‌ قوای‌ دیگر مصون‌ ماند و بر سایر قوا مستولی‌ و غالب‌ گردد و عنان‌ قوه‌ واهمه‌ و متخیله‌ را ضبط‌ کند، چنان‌ که‌ آنها را بدون‌ امر و نهی‌ قوه‌ عاقله‌ تصرفی‌ نباشد و به‌ هر وادی‌ که‌ خواهند نتوانند رفت. بعد از آن‌ که‌ این‌ حالات‌ مکرر شد و به‌ مرتبه‌ ملکه‌ رسید، این‌ دو قوه‌ را ملکه‌ اطاعت‌ و انقیاد قوه‌ عاقله‌ حاصل‌ آید و از هرزه‌گردی‌ و اضطراب‌ باز ایستند و به‌ غیر از خواطر محموده‌ و پسندیده‌ از دل‌ خطور نکند و نفس‌ منقاد قوه‌ عاقله‌ شود. در این‌ مقام، نزاع‌ بین‌ لشکر فرشتگان‌ و شیاطین‌ برطرف، بلکه‌ سد‌ ابواب‌ شیطان‌ شده‌ و لشکر فرشتگان‌ بلامنازع‌ در آنجا قرار گیرند و نفس‌ در کمال‌ اطمینان‌ استقرار یابد.

آری‌ اندرون‌ آدمی‌ و ضمیر او پر است‌ از مجموعه‌ فکری‌ و مملو‌ است‌ از محتویات‌ ذهنی‌ و صور نفسانی‌ که‌ در اثر مرور زمان‌ و دوران‌ زندگی‌ در باطن‌ او جمع‌ می‌شود. این‌ محتویات‌ متراکم‌ و انباشته، در موقع‌ خود منشأ تحریک‌ و تهییج‌ آدمی‌ شده‌ او را بر انجام‌ کار روا یا ناروا مأمور می‌سازد. از اینرو از نظر روانشناسی‌ ضمیر آدمی‌ به‌ دو قسمت‌ ضمیر خودآگاه‌ و ضمیر ناخودآگاه‌ تقسیم‌ می‌شود. اسلام‌ همیشه‌ این‌ دو ضمیر را در نظر داشته‌ و اساس‌ تربیتی‌ خود را در آنها پیاده‌ کرده‌است.

پس‌ ای‌ سالک‌ خود را بشناس‌ و به‌ خود آی، با خدای‌ خویش‌ تعهد کن‌ و به‌ ندای‌ وجدان‌ اخلاقیت‌ پاسخ‌ مثبت‌ ده. به‌ سوی‌ خدا بشتاب‌ و از قید و بند غرایز نفسانی‌ و صفات‌ رذیله‌ خود را آزاد ساز و به‌ مردان‌ پاک‌ پیوند، بال‌ و پر بگشا و در آسمان‌ ایمان‌ پرواز کن.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.