غیبت 2008/10/15

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد دوم

غیبت‌

حقیقت‌ غیبت، تفهیم‌ امر ناخوشایندی‌ از برادر مؤ‌من‌ است‌ به‌ مردم، که‌ او از شنیدن‌ آن‌ آزرده‌ گردد، چه‌ به‌ طریق‌ تکلم‌ و چه‌ به‌ ایمأ و اشارت‌ و حکایت‌ و مانند آن، چه‌ در حال‌ حضور و چه‌ در غیبت، چه‌ به‌ طریق‌ تعریض‌ و کنایه‌ و چه‌ به‌ طریق‌ تصریح.حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ (ص) به‌ صحابه‌ خود فرمود: آیا می‌دانید که‌ غیبت‌ چیست؟ گفتند خدا و رسول‌ او داناترند. فرمود: غیبت، یاد کردن‌ توست‌ از برادر مؤ‌من‌ امری‌ را که‌ باعث‌ رنجش‌ خاطر او شود. بعضی‌ گفتند ای‌ رسول‌ خدا اگر آنچه‌ گوییم‌ در برادر ما باشد، آن‌ هم‌ غیبت‌ است؟ فرمود: اگر در او باشد، غیبت‌ است‌ و الا‌ تهمت‌ باشد!

غیبت‌ از گناهان‌ کبیره‌ است‌ که‌ احدی‌ از علمای‌ اسلام‌ را در آن‌ خلاف‌ نیست، و نزد صاحبان‌ تحقیق‌ از کبائر مهلکه‌ است‌ و در آیات‌ و اخبار وعده‌ عذاب‌ بر آن‌ داده‌شده‌است. خداوند متعال‌ در قرآن‌ مجید می‌فرماید: باید بعضی‌ از شما غیبت‌ بعضی‌ دیگر نکنند، آیا یکی‌ از شما دوست‌ دارد که‌ گوشت‌ برادر مرده‌ خود را بخورد، البته‌ که‌ از آن‌ کراهت‌ دارید پس‌ از عذاب‌ خدا بترسید. و نیز می‌فرماید: به‌ تحقیق‌ آنان‌ که‌ دوست‌ دارند امر زشت‌ و ناپسندی‌ در بین‌ اهل‌ ایمان‌ شایع‌ گردد، برایشان‌ عذابی‌ دردناک‌ است.

حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ (ص) می‌فرماید: از غیبت‌ بپرهیزید که‌ از سایر گناهان‌ سخت‌تر است. زیرا بسا کسی‌ از سایر گناهانش‌ توبه‌ کند و خداوند متعال‌ توبه‌ او را بپذیرد، ولی‌ صاحب‌ غیبت‌ را نمی‌آمرزد مگر این‌ که‌ رضای‌ کسی‌ که‌ غیبت‌ او کرده‌ حاصل‌ نماید.

سبب‌ سخت‌گیری‌ در امر غیبت‌ و اعظم‌ گناهان‌ شمردن‌ آن‌ در میان‌ معاصی‌ کبیره، منافی‌ بودن‌ آن‌ با غرض‌ حکیم‌ علی‌الاطلاق‌ است. چه‌ مقصود حق‌ تعالی‌ اجتماع‌ نفوس‌ خلایق‌ به‌ طریق‌ واحد است‌ و آن‌ سلوک‌ راه‌ خدا به‌ اتمام‌ اوامر و نواهی‌ اوست، و این‌ معنی‌ تمام‌ نشود مگر به‌ همیاری‌ و تعاون‌ انسان‌ها، آن‌ هم‌ تحقق‌ نپذیرد مگر به‌ صفا و صمیمیت‌ متقابل‌ نفوس‌ و دوستی‌ و تراحم‌ و اجتماع‌ بر الفت‌ و محبت. اما با اشتغال‌ مردم‌ به‌ غیبت‌ یکدیگر، حقد و حسد و کینه‌ در بین‌ ایشان‌ پدید آید و بنای‌ الفت‌ و محبت‌ ویران‌ گشته‌ یاری‌ و تعاون‌ به‌ فعل‌ نیاید، و غرض‌ حق‌ تعالی‌ نقض‌ گردد. لذا هر معصیت‌ که‌ سریعتر منجر به‌ نقض‌ غرض‌ الهی‌ گردد، نزد خداوند مفسده‌ آن‌ شدیدتر و عذاب‌ آن‌ بیشتر است.

غیبت‌ منحصر بر زبان‌ نیست، بلکه‌ به‌ ایمأ و اشاره‌ نیز حاصل‌ گردد. نقل‌ است‌ از عایشه‌ که‌ گفت‌ زنی‌ بر ما وارد شد، وقت‌ رفتن‌ او اشاره‌ کردم‌ که‌ کوتاه‌تر است، رسول‌ اکرم(ص) فرمود: به‌ تحقیق‌ غیبت‌ او کردی. غیبت‌ به‌ نوشتن‌ نیز حاصل‌ گردد مگر این‌ که‌ برای‌ نقض‌ اقوال‌ باطل‌ در احکام‌ شرعی‌ و غیر آن‌ ضروری‌ باشد.

از انواع‌ غیبت، مدح‌ و ثنا نمودن‌ کسی‌ است‌ به‌ قصد غیبت‌ او، مانند این‌ که‌ گویند فلانی‌ بسیار متقی‌ و صالح‌ و عابد است‌ و بیشتر اوقات‌ خود را در امور حسنه‌ مصروف‌ می‌دارد، ولی‌تازگی‌ او را در این‌ امر فتوری‌ روی‌ داده‌ و به‌ آنچه‌ ما گرفتاریم‌ از قلت‌ صبر و سستی، او هم‌ مبتلا شده‌است. ابتدا نکوهش‌ نفس‌ خود نماید به‌ قصد غیبت‌ تا به‌ این‌ وسیله‌ نقصی‌ بر او وارد نماید. اما در ضمن‌ این‌ سخن، سه‌ گناه‌ کبیره‌ از او به‌ ظهور می‌رسد: اول‌ – ریا. دوم‌ – غیبت‌ برادر مؤ‌من‌ در ضمن‌ مقدمه‌ مدح. سوم‌ – تزکیه‌ نفس‌ خود به‌ تشبه‌ صالحان. چه‌ اهل‌ صلاح‌ را اعتقادی‌ به‌ افعال‌ خود نیست، و ملامت‌ و مذمت‌ نفس‌ شعار ایشان‌ است‌ لیکن‌ نه‌ بر وجه‌ ریا.

از جمله‌ اقسام‌ غیبت‌ آن‌ که‌ جمعی‌ از اهل‌ مجلس‌ به‌ غیبت‌ کسی‌ مشغول‌ شوند و بعضی‌ از حاضران‌ به‌ حکایت‌ دیگر پرداخته‌ بر آن‌ توجه‌ ننمایند. یکی‌ از آنها گوید سبحان‌ الله‌ عجب‌ امری‌ واقع‌ شده‌ و مقصود او تشویق‌ حاضران‌ بر استماع‌ غیبت‌ باشد! تسبیح‌ و ذکر الهی‌ را واسطه‌ خباثت‌ و معصیت‌ گرداند.

از انواع‌ غیبت، گوش‌ دادن‌ به‌ غیبت‌ است‌ بر سبیل‌ تعجب‌ که‌ گمان‌ من‌ چنین‌ نبود! چه‌ این‌ قسم‌ سخنان‌ موجب‌ نشاط‌ گوینده‌ در ازدیاد کلام‌ و نقل‌ این‌ گونه‌ سخنان‌ باشد. گویا تعجب‌ او اراده‌ استخراجِ‌ بیشترِ‌ غیبت‌ کند؛ چنین‌ فردی‌ نیز در ردیف‌ غیبت‌ کنندگان‌ است.

حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ (ص) فرمود: شنونده‌ غیبت‌ هم‌ اگر به‌ قصد رضا باشد مانند غیبت‌ کننده‌است، و اگر با وجود قدرت‌ بر دفع‌ و انکار، قصور کند از گناه‌ غیبت‌ بری‌ نیست. اگر شنونده‌ را قدرت‌ دفع‌ نباشد و از خوف‌ گوینده‌ و غیر او ترک‌ محل‌ برایش‌ دشوار شود یا به‌ فوتِ‌ نیازِ‌ ضروری‌ انجامد، به‌ ناچار باید به‌ دل‌ انکار نماید. اگر به‌ زبان‌ ظاهر منع‌ و انکار کند و به‌ دل‌ مایل‌ باشد، به‌ چنان‌ منعی‌ رفع‌ معصیت‌ از او نگردد بلکه‌ گناه‌ نفاق‌ نیز به‌ آن‌ ضمیمه‌ شود.

حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ (ص) می‌فرماید: هر که‌ نزدش‌ مؤ‌منی‌ را خوار کنند و او با وجود قدرت‌ بر نصرت‌ و یاری‌ او اقدامی‌ ننماید، خداوند متعال‌ او را روز قیامت‌ در مجمع‌ خلایق‌ خوار و ذلیل‌ گرداند. و نیز می‌فرماید: هرکه‌ تلاش‌ نماید که‌ آبروی‌ مؤ‌من‌ غایب‌ ریخته‌ نشود، بر خداوند متعال‌ لازم‌ است‌ که‌ در روز قیامت‌ آبروی‌ او را حفظ‌ کند. در حدیث‌ دیگر از آن‌ حضرت‌ آمده: هر که‌ در غیاب‌ مؤ‌منی‌ مانع‌ بی‌حرمتی‌ او شود، حقی‌ لازم‌ آید بر خداوند متعال‌ که‌ او را از آتش‌ دوزخ‌ آزاد نماید. و نیز می‌فرماید: هر که‌ درباره‌ برادر مؤ‌من‌ غایب‌ که‌ در مجلسی‌ غیبت‌ او کنند احسان‌ کرده‌ و دفع‌ غیبت‌ نماید، خداوند متعال‌ هزار باب‌ شر را در دنیا و آخرت‌ از او دفع‌ کند، و اگر با وجود قدرت‌ دفع‌ ننماید، برای‌ اوست‌ هفتاد برابر گناه‌ غیبت‌ کننده.

حضرت‌ باقر (ع) می‌فرماید: هرکه‌ نزد او غیبت‌ مؤ‌منی‌ کنند و او با رد‌ آن‌ غیبت‌ نصرت‌و یاریش‌ نماید، خداوند متعال‌ او را در دنیا و آخرت‌ نصرت‌ دهد، و اگر با وجود قدرت‌ یاری‌ ننماید، حق‌ تعالی‌ او را در دنیا و آخرت‌ پست‌ گرداند.

چنان‌ که‌ امراض‌ بدنی‌ به‌ معجون‌ داروهای‌ جسمانی‌ درمان‌ شود، عیوب‌ اخلاقی‌ و رذایل‌ نفسانی‌ نیز به‌ معجون‌ علوم‌ و صفات‌ حمیده‌ دفع‌ گردد، و بدینسان‌ اطوار سیئه‌ به‌ اخلاق‌ حسنه‌ مبدل‌ شود. هر مرضی‌ را به‌ اضداد اسباب‌ آن‌ معالجه‌ باید، پس‌ لازم‌ است‌ اولاً‌ بررسی‌ علل‌ و انگیزه‌های‌ غیبت‌ و ثانیاً‌ بیان‌ علاج‌ نگهداری‌ لسان‌ از آن.

انگیزه‌های‌ غیبت‌ – اسباب‌ و انگیزه‌های‌ ارتکاب‌ به‌ غیبت‌ چند چیز است، و حضرت‌ صادق‌ (ع) به‌ طور اجمال‌ اشاره‌ فرموده‌ که‌ اصل‌ غیبت‌ ده‌ نوع‌ است:

اول‌ – شفأِ‌ غیظ، که‌ به‌ واسطه‌ تزاحم‌ امور دنیوی، غضب‌ بر شخصی‌ مستولی‌ گردد و به‌ علت‌ قصورش‌ در امر دین، تقوی‌ و ورع‌ سبب‌ شفأِ‌ غیظ‌ او نشده، به‌ ذکر عیوب‌ مؤ‌منی‌ پردازد.

دوم‌ – مساعدت‌ اِخوان‌ و موافقت‌ اَقران، که‌ جمعی‌ در مجلسی‌ برای‌ مزاح‌ از مسلمانان‌ غیبت‌ کنند و عدم‌ موافقت‌ و انکار او بر آنان‌ گران‌ آید، پس‌ او رضای‌ مخلوق‌ را بر غضب‌ الهی‌ برگزیند.

سوم‌ – سوءظن‌ و بدگمانی، که‌ با وجود هشدار خداوند متعال‌ در کتاب‌ کریم‌ خود «وَ‌اجتَنِبُوا کَثیراً‌ مِنَ‌ الظَّنٍّ‌ اِنَّ‌ بَعضَ‌ الظَّنٍّ‌ اِثمٌ»، گمان‌ برد که‌ مسلمانی‌ اراده‌ بدی‌ در حق‌ او داشته‌ و به‌ عیب‌ جوئی‌ او سبقت‌ خواهد نمود. به‌ مجرد این‌ گمان‌ برای‌ سد‌ باب‌ کلام‌ او به‌ ذکر عیوبش‌ پردازد تا او را در دل‌ها از ارزش‌ انداخته‌ و کلامش‌ را بی‌اعتبار گرداند.

چهارم‌ – اراده‌ تنزیه‌ نفس‌ و تمهید عذر، که‌ او را به‌ امری‌ از زشتی‌ها نسبت‌ دهند و او دیگری‌ را به‌ آن‌ منسوب‌ سازد و گوید این‌ عمل‌ از او به‌ ظهور رسیده‌ نه‌ از من.

پنجم‌ – قصد مباهات‌ و تزکیه‌ نفس، که‌ قدح‌ و عیب‌ همگنان‌ و تضعیف‌ آنان‌ نماید تا بدین‌ وسیله‌ راه‌ برتری‌ جویی‌ خود باز کند.

ششم‌ – حسد، چون‌ مردم‌ مدح‌ و ثنای‌ همانندان‌ او کنند، نایره‌ حسد او افروخته‌ شده‌ به‌ ذکر عیوب‌ آنان‌ مشغول‌ شود تا مقام‌ آنها را از قلوب‌ مردم‌ ساقط‌ و رفع‌ عزت‌ و احترام‌ ایشان‌ نماید.

هفتم‌ – لَعِب‌ و هَزل‌ و مزاح، که‌ مراعات‌ کسانی‌ نماید که‌ مزاح‌ و خوشحالی‌شان‌ به‌ امثال‌ این‌ امور است‌ تا در دل‌ آنها منزلتی‌ یابد.هشتم‌ – استهزأ و ریشخند کسی، به‌ جهت‌ تحقیر و بی‌اعتنا نمودن‌ دیگران‌ به‌ او برای‌ نیل‌ به‌ مقاصد خود نزد کسانی‌ که‌ به‌ این‌ امور مایلند.

نهم‌ – اظهار اندوه‌ به‌ سبب‌ ابتلأ غیر، و این‌ ورطه‌ دشواری‌ است‌ که‌ بسیاری‌ از خواص‌ به‌ آن‌ سقوط‌ کردند، بدینسان‌ که‌ نام‌ صاحب‌ بلیه‌ را برده‌ اظهار حزن‌ بر او کند. گرچه‌ این‌ ترحم‌ و غمخواری‌ مذموم‌ نبوده‌ موجب‌ ثواب‌ است، اما شیطان‌ او را بفریبد تا نام‌ فرد مبتلا را فاش‌ سازد و او از وقوف‌ به‌ آن‌ آزرده‌ گردد. این‌ طاعتی‌ است‌ که‌ منجر به‌ گناه‌ شود، در حالی‌ که‌ می‌توانست‌ بدون‌ ذکر نام‌ او اظهار غم‌ نماید.

دهم‌ – غضب‌ بر معصیت‌ نه‌ از باب‌ نهی‌ از منکر، چه‌ خشم‌ به‌ طریق‌ نهی‌ از منکر در محلش‌ بسیار ممدوح‌ است، ولی‌ نه‌ آن‌ که‌ در مجالس‌ نام‌ وی‌ ببرد و به‌ معاصیش‌ نسبت‌ دهد و بر او غضب‌ نماید. این‌ نیز طاعتی‌ است‌ که‌ منجر به‌ گناه‌ شود و از جهت‌ ابهام‌ آن‌ بسیاری‌ از خواص‌ در این‌ ورطه‌ افتند.

با معلوم‌ شدن‌ انگیزه‌های‌ غیبت، راه‌ درمان‌ آن‌ نیز آشکار می‌گردد که‌ انسان‌ بداند غیبت‌ سبب‌ فوت‌ نعیم‌ لایتناهی‌ و گرفتاری‌ به‌ عذاب‌ دائمی‌ و عقوبت‌ اخروی‌ است. کسی‌ که‌ اوقات‌ عزیز خود را به‌ مشقت‌ عبادات‌ سخت‌ می‌گذراند و زجر نفس‌ و مخالفت‌ هوی‌ نموده‌ از حظوظ‌ و خواسته‌های‌ دنیوی‌ باز می‌ماند تا امر الهی‌ را فرمان‌ برده‌ از انواع‌ طاعت‌ و عبادت‌ بهره‌مند گردد، با ارتکاب‌ غیبت‌ اعمالش‌ «هَبأً‌ مَنثُوراً» و حسناتش‌ باطل‌ گشته‌ مشقت‌ و زحمتش‌ بر باد رود.

غیبت‌ مانع‌ از صعود اعمال‌ غیبت‌ کننده‌است‌ و علاوه‌ بر نابودی‌ آنها، او را حسرت‌ و غبن‌ دیگری‌ است‌ و آن‌ انتقال‌ حسنات‌ اوست‌ از صحایف‌ عملش‌ به‌ نامه‌ عمل‌ غیبت‌ شونده!

در حدیث‌ آمده‌ که‌ حسنات‌ غیبت‌ کننده‌ به‌ جبران‌ اذیت‌ و آزار غیبت، به‌ کسی‌ منتقل‌ شود که‌ غیبت‌ او شده‌ و اگر غیبت‌ کننده‌ را حسناتی‌ نباشد، سیئات‌ غیبت‌ شونده‌ را بر او تحمیل‌ کنند. از حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ (ص) روایت‌ است‌ که‌ آتش‌ در سوختن‌ هیمه‌ خشک‌ چندان‌ سریع‌ الاثر نیست‌ که‌ غیبت‌ در حسنات.

از مشاهیر اخبار است‌ از حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ (ص) که‌ فرمود: در روز قیامت‌ که‌ بندگان‌ در موقف‌ حساب‌ باشند، بنده‌ای‌ را آرند و نامه‌ عمل‌ او را بدستش‌ دهند، چون‌ نگاه‌ کند از حسنات‌ خود چیزی‌ در آن‌ نبیند. گوید خداوندا این‌ صحیفه‌ من‌ نیست‌ زیرا از حسنات‌ خود چیزی‌ در این‌ نمی‌بینم. خطاب‌ رسد حسنات‌ تو به‌ غیبت‌ کردن‌ از مردم‌ ضایع‌ گشته‌ است!آنگاه‌ دیگری‌ را آرند و نامه‌ عملش‌ را بدو دهند چون‌ ملاحظه‌ کند، بسیاری‌ از حسنات‌ در آن‌ بیند، گوید خداوندا این‌ صحیفه‌ عمل‌ من‌ نیست‌ زیرا در این‌ طاعاتی‌ می‌بینم‌ که‌ آنها را به‌ جا نیاورده‌ام. خطاب‌ رسد که‌ این‌ حسنات‌ جمعی‌ است‌ که‌ غیبت‌ تو کرده‌اند و از صحایف‌ عمل‌ ایشان‌ به‌ صحیفه‌ تو انتقال‌ یافته‌ است!

روش‌ درمان‌ غیبت‌ – اما طریق‌ معالجه‌ غیبت‌ به‌ تفصیل‌ آن‌ است‌ که‌ انسان‌ اسباب‌ و انگیزه‌های‌ ده‌گانه‌ فوق‌ را منظور داشته، علاج‌ به‌ اضداد آن‌ کند:

درمان‌ امر اول، یعنی‌ شفأ غیظ‌ و خشم، به‌ تفکر است‌ در خود که‌ اگر با اِ‌عمال‌ غضب‌ بر او، معصیت‌ الهی‌ کرده‌ و برای‌ تسکین‌ خاطر خود به‌ هتک‌ حرمت‌ الهی‌ جرئت‌ نمایم، بی‌شک‌ حق‌ تعالی‌ بر من‌ غضب‌ کند، پس‌ اولی‌ است‌ ترک‌ اِ‌عمال‌ غضب‌ خود و ایمن‌ گشتن‌ از غضب‌ الهی.

در حدیث‌ نبوی‌ (ص) آمده‌ که‌ به‌ تحقیق‌ دوزخ‌ را دری‌ است‌ که‌ از آن‌ داخل‌ نشود مگر کسی‌ که‌ شفأ غیظ‌ خود به‌ معصیت‌ الهی‌ خواسته‌ است. در بعضی‌ کتب‌ سماوی‌ نیز آمده: که‌ ای‌ پسر آدم، یاد کن‌ مرا در وقت‌ غضب‌ خود تا یاد کنم‌ ترا در حین‌ غضب‌ خود و ترا در جمله‌ کسانی‌ قرار ندهم‌ که‌ آنان‌ را هلاک‌ می‌کنم.

درمان‌ امر دوم، یعنی‌ موافقت‌ اخوان، به‌ آن‌ کند که‌ چون‌ او رضای‌ مخلوق‌ بر غضب‌ الهی‌ اختیار نماید، حق‌ تعالی‌ بر او غضب‌ کند. پس‌ باید بر نفس‌ خویش‌ رحم‌ نموده‌ و به‌ جهت‌ رضای‌ غیر و توقیر او، تحقیر حق‌ الهی‌ ننماید و خود را به‌ عذاب‌ خدا گرفتار نسازد.

درمان‌ امر سوم، یعنی‌ سوءظن، به‌ آن‌ است‌ که‌ ضرر مورد انتظار از دیگری، به‌ مجرد گمان‌ و احتمال‌ است. پس‌ به‌ توهم‌ ضرر دنیای‌ فانی، خود را به‌ عذاب‌ الهی‌ گرفتار ساختن، نهایت‌ کم‌ خردی‌ است. لکن‌ به‌ مراعات‌ محرمات‌ الهی‌ و عدم‌ اشتغال‌ به‌ غیبت، بسا که‌ در حمایت‌ الهی‌ از ضرر او محفوظ‌ ماند.

علاج‌ امر چهارم، نسبت‌ جنایت‌ به‌ دیگری، به‌ آن‌ است‌ که‌ متعرض‌ غیبت‌ مؤ‌منی‌ نشود تا به‌ امید فرار از غضب‌ احتمالی‌ مخلوق، در معرض‌ غضب‌ الهی‌ قرار گیرد. چه‌ نهایت‌ بی‌خردی‌ است‌ احتراز از ضرر احتمالی‌ و مبادرت‌ به‌ هلاکت‌ دائمی‌ و یقینی، و از سرزنش‌ مخلوق‌ فرار کردن‌ و به‌ ملامت‌ خالق‌ گرفتار گشتن.

تمهید عذر که‌ جلب‌ موافقت‌ غیر با ارتکاب‌ معصیت‌ است، نهایت‌ کم‌ خردی‌ است، زیرا اگر کسی‌ از غایت‌ نادانی‌ خود را در آتش‌ بسوزاند، اهل‌ خرد موافقت‌ او ننمایند و پیروی‌او را وسیله‌ عذر خود ندانند.

درمان‌ امر پنجم، یعنی‌ قصد مباهات‌ و تزکیه‌ نفس، به‌ تفکر است‌ در این‌ که‌ عیب‌ و سرزنش‌ دیگران‌ به‌ منظور اثبات‌ فضل‌ و بزرگی‌ خود، مستلزم‌ باطل‌ ساختن‌ فضل‌ و مقام‌ خویش‌ به‌ نزد حق‌ تعالی‌ است! علاوه‌ بر آن‌ که‌ چنان‌ تحصیل‌ فضیلت‌ نزد مخلوق‌ نیز در معرض‌ احتمال‌ است‌ و بسا که‌ سبب‌ سلب‌ اعتقاد مردم‌ شود.

درمان‌ امر ششم، یعنی‌ حسد، پرهیز است‌ از غیبت‌ محسود و برگشتن‌ از نیمه‌ ضرر چه‌ حسد، خود رنج‌ و عذابی‌ است‌ حاسد را در دنیا. پس‌ غیبت‌ محسود، گویا عدم‌ اکتفاست‌ به‌ عذاب‌ دنیوی‌ و افزودن‌ عذاب‌ اخروی‌ است‌ بدان. با آن‌ که‌ گاهی‌ بدگویی‌ حاسد، سبب‌ ظاهرتر شدن‌ فضل‌ محسود گردد، چنان‌ که‌ گفته‌اند یکی‌ از وسایل‌ نشر فضیلت‌های‌ مخفی، بدگویی‌ حاسدان‌ است.

درمان‌ امر هفتم، یعنی‌ استهزأ به‌ تأمل‌ است‌ در این‌ که‌ اگر امروز کسی‌ را در پیش‌ چند نفر معدود استهزأ نماید، آیا روز قیامت‌ تحمل‌ دارد که‌ آن‌ شخص‌ در عرصات‌ محشر او را پیش‌ مردم‌ استهزأ کند؟ اگر این‌ امر هم‌ نمی‌بود، باز چه‌ ارزشی‌ دارد که‌ انسان‌ مرتکب‌ گناهی‌ شود که‌ با آن‌ خود را در پیش‌ خدا و اولیأ او رسوا نموده‌ از مقام‌ قرب‌ حق‌ و مقربین‌ درگاه‌ او دور گرداند؟!

درمان‌ امر هشتم، یعنی‌ لعب‌ و هزل‌ برای‌ مقبولیت‌ در قلوب‌ طالبان‌ آن، مانند درمانی‌ است‌ که‌ در موافقت‌ یاران‌ ذکر شد، زیرا رد‌ قبول‌ الهی‌ و طلب‌ منزلت‌ در قلوب‌ مخلوق، خود مستلزم‌ آن‌ است‌ که‌ در دنیا و عقبی‌ عکس‌ مطلوب‌ نتیجه‌ دهد.

درمان‌ امر نهم، یعنی‌ اغتمام‌ و ترحم‌ اگرچه‌ مستحسن‌ است‌ ولی‌ شیطان‌ در این‌ باب‌ به‌ انسان‌ حسد بَرَد و او را به‌ کلامی‌ وا دارد که‌ منجر به‌ معصیت‌ شود، لذا نه‌ تنها سبب‌ باطل‌ شدن‌ اجر او که‌ واسطه‌ انتقال‌ حسناتش‌ به‌ دیگری‌ گردد، در این‌ صورت‌ خود او سزاوار ترحم‌ است. پس‌ باید انسان‌ به‌ خود رحم‌ نموده‌ و به‌ طریقی‌ به‌ دیگران‌ ترحم‌ نماید که‌ منتهی‌ به‌ معصیت‌ نگردد.

درمان‌ امر دهم، یعنی‌ غضب‌ بر معصیت، به‌ تفکر است‌ در این‌ که‌ گرچه‌ این‌ امر در محل‌ خود بسیار ممدوح‌ و سزاوار ثواب‌ است‌ اما به‌ ارتکاب‌ به‌ غیبت، منجر به‌ گناه‌ شود و درمان‌ آن‌ هم‌ مانند درمان‌ ترحم‌ است. پس‌ بر اوست‌ که‌ در هریک‌ از ترحم‌ و غضب‌ خود را از معصیت‌ پاک‌ و خالص‌ سازد.

موارد جواز غیبت‌ – مجمل‌ عذرهای‌ دائر بر جواز غیبت، موضعی‌ است‌ که‌ اهداف‌ الهی‌ و مصالح‌ دینی‌ و دنیوی‌ بدون‌ ذکر غیبت‌ و نقص‌ غیر تحقق‌ نیابد. از این‌ رو در چند موضع، غیبت‌ از تحریم‌ استثنا شده‌است:

اول‌ – تظلم، یعنی‌ اگر کسی‌ به‌ انسان‌ ستم‌ کند و برای‌ خود او رفع‌ ظلم‌ و وصول‌ حق‌ خویش‌ میسر نباشد الا‌ بدین‌ طریق، می‌تواند در نزد والی‌ و هرکه‌ قدرت‌ بر رفع‌ آن‌ ظلم‌ داشته‌ باشد، بیان‌ آن‌ کند. حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ (ص) در این‌ باب‌ فرموده‌ با وجود قدرت، ادأ حق‌ مردم‌ نکردن‌ و صاحب‌ حق‌ را با وعده‌های‌ کاذب‌ به‌ امروز و فردا انداختن، باعث‌ حلال‌ شدن‌ هتک‌ حرمت‌ و جواز مجازات‌ اوست.

دوم‌ – استعانت‌ به‌ تغییر فسق‌ و بازگرداندن‌ فاسق‌ به‌ طریق‌ صلاح، چه‌ هرگاه‌ به‌ افشأ منکرات‌ و فسوق، امید بر گردانیدن‌ اهل‌ فسق‌ باشد، آن‌ غیبت‌ جایز است. به‌ شرطی‌ که‌ مقصود دفع‌ منکر و معصیت‌ باشد نه‌ این‌ که‌ ضمن‌ آن‌ به‌ اجرای‌ امور و اغراض‌ باطله‌ خود پردازد و الا‌ وزر و وبال‌ غیبت‌ کننده‌ مضاعف‌ شود.

سوم‌ – استفتاء، چنان‌ که‌ کسی‌ به‌ مفتی‌ گوید برادر یا پدر یا شوهرم‌ و مانند آن‌ با من‌ به‌ طریق‌ شرعی‌ رفتار نمی‌کند، راه‌ خلاصی‌ از این‌ حال‌ چیست؟ البته‌ ادأ آن‌ به‌ طریق‌ کنایه، اولی‌ است‌ مثلاً‌ گوید چه‌ گویی‌ در حق‌ زنی‌ که‌ شوهرش‌ با او چنین‌ معاشرت‌ کند؟ در حدیث‌ آمده‌ زنی‌ خدمت‌ رسول‌ اکرم‌ (ص) آمد و از شوهر خود شکایت‌ کرد که‌ او مردی‌ بخیل‌ است‌ و به‌ قدر کفایت‌ مرا و فرزندان‌ خود را روزی‌ نمی‌رساند، آیا بی‌اطلاع‌ او می‌توانم‌ چیزی‌ از مالش‌ بردارم؟ آن‌ حضرت‌ فرمود: بردار آنچه‌ ترا و فرزندان‌ ترا کفایت‌ می‌کند به‌ طریق‌ عرف، یعنی‌ از مقدار متعارف‌ تجاوز منمای. او به‌ آن‌ حضرت‌ از بخل‌ و ظلم‌ شوهر خود شکایت‌ کرد و آن‌ بزرگوار منع‌ نفرمود، زیرا غرض‌ او استفتأ بود نه‌ بی‌حرمتی‌ به‌ شوهر خود.

چهارم‌ – جرح‌ و تعدیل‌ شاهد و راوی‌ حدیث، هرگاه‌ مقصود حفظ‌ اموال‌ مسلمین‌ و حمایت‌ سنت‌ مطهره‌ از مداخله‌ کذب‌ باشد نه‌ بغض‌ و کینه‌ و حسد. از این‌ باب‌ است‌ آنچه‌ را علمأ از کتب‌ رجال‌ در باب‌ روات‌ حدیث‌ تدوین‌ کرده‌ و ایراد عیب‌ بعضی‌ نموده‌اند تا روایت‌ او مردود و شریعت‌ مطهره‌ از کذب‌ محفوظ‌ باشد.

پنجم‌ – تحذیر مسلمانان‌ از وقوع‌ در ضرر و خطر و نصیحت‌ مشاور، چنان‌ که‌ کسی‌ ندانسته‌ نزد یکی‌ از فساق‌ تردد و با او مصاحبت‌ و معاشرت‌ نماید و ترس‌ آن‌ باشد که‌ از این‌امر به‌ وی‌ ضرری‌ رسد، در این‌ صورت‌ جایز است‌ که‌ به‌ آگاه‌ کردن‌ فسق‌ او، مانع‌ این‌ مصاحبت‌ گردد.

اگر کسی‌ در باب‌ ازدواج‌ و معاملات‌ و مانند آن‌ مشورت‌ کند و شخص‌ مورد نظر اهلیت‌ آن‌ را نداشته‌ باشد، جایز است‌ ذکر آنچه‌ باعث‌ پرهیز او از آن‌ اقدام‌ گردد. لیکن‌ اولی‌ است‌ چنین‌ گوید که‌ اگر ترک‌ این‌ معامله‌ کنی‌ بهتر است‌ و تصریح‌ به‌ عیوب‌ ننماید. هرگاه‌ بر حذر داشتن‌ مسلمانان‌ از شر ممکن‌ نباشد الا‌ به‌ تصریح‌ عیوب، جایز است‌ ذکر آن، چنان‌ که‌ حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ (ص) می‌فرماید: آیا می‌ترسید از ذکر فاجر که‌ مردم‌ او را بشناسند؟ فاجر را به


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.