غضب 2008/08/23

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد دوم

غضب‌

غضب‌ حالتی‌ نفسانی‌ است‌ که‌ باعث‌ حرکت‌ روح‌ حیوانی‌ است‌ از داخل‌ به‌ جانب‌ خارج‌ که‌ مبدأ آن‌ شهوت‌ و انتقام‌ باشد. این‌ حرکت‌ چون‌ شدت‌ یابد آتش‌ خشم‌ افروخته‌ شود و خون‌ در غلیان‌ آید و از حرارت‌ زیاد آن، دماغ‌ و شریانات‌ از دُخانی‌ تیره‌ و ظلمانی‌ انباشته‌ گردد به‌ حدی‌ که‌ نور عقل‌ محجوب‌ و اثر قوه‌ عاقله‌ ضعیف‌ شود. در این‌ حال‌ معالجه‌ تغیر احوال‌ و فرو نشاندن‌ آتش‌ خشم‌ در غایت‌ دشواری‌ است، چه‌ هر قدر در خاموشی‌ آن‌ بکوشند، بیشتر شعله‌ور گردد و اگر به‌ موعظه‌ و خضوع‌ و خشوع‌ روی‌ آرند، خشم‌ او تقویت‌ یابد.

حرکت‌ قوه‌ غضبیه‌ برای‌ دفع‌ امری‌ است‌ که‌ هنوز واقع‌ نشده‌ یا احتمال‌ وقوع‌ آن‌ می‌رود، یا برای‌ انتقام‌ از امری‌ است‌ که‌ رخ‌ داده. غضب، حزن، شرمساری‌ و حقد همه‌ از صفات‌ نفسانی‌ هستند که‌ در هر یک‌ توجه‌ روح‌ یا به‌ باطن‌ است‌ یا به‌ ظاهر، دفعتاً‌ یا به‌ تدریج، کم‌ یا زیاد. چنان‌ که‌ در ترس‌ و فزع، روح‌ به‌ باطن‌ گریزد و در حزن‌ کمتر از آن‌ اما در خشم، روح‌ و خون‌ به‌ ظاهر توجه‌ کنند که‌ چشم‌ و رخسار سرخ‌ گردد و در شرمساری‌ کمتر از آن، اگرچه‌ آن‌ خود نوعی‌ خشم‌ است‌ ؛ حرکت‌ اصلی‌ در این‌ مراحل‌ از آن‌ روح‌ بوده‌ نه‌ خون، اگرچه‌ خون‌ هم‌ با او در حرکت‌ است. در خشم‌ و غضب‌ اگر انسان‌ قادر بر انتقام‌ باشد، خون‌ از باطن‌ به‌ ظاهر میل‌ کرده‌ صورت‌ او سرخ‌ گردد، و در صورت‌ عدم‌ امکان‌ مأیوس‌ شده، خون‌ به‌ باطن‌ میل‌ نموده‌ رنگ‌ صورت‌ او زرد گردد.

غضب‌ در اشخاص‌ به‌ حسب‌ اختلاف‌ حال، مختلف‌ است‌ همانند ترکیبات‌ مختلف‌ اشیأ؛ چنان‌ که‌ بعضی‌ ترکیبات‌ مانند کبریت‌ از کمتر شرری‌ مشتعل‌ شود، برخی‌ مانند روغن‌ و پاره‌ای‌ مانند چوب‌ خشک‌ وتر که‌ از اندک‌ آتشی‌ یا از سایش‌ و اصطکاک‌ ضعیفی، بیشه‌های‌ عظیم‌ و درختان‌ انبوه‌ بسوزد؛ همچنین‌ است‌ در تهییج‌ غضب‌ و آسیب‌های‌ وارده‌ از آن، عدم‌ رعایت‌ کامل‌ کمترین‌ سخنی.

مردمان‌ از جهت‌ قوه‌ غضبیه‌ سه‌ قسمند:

اول‌ – کسانی‌ که‌ در طرف‌ افراطند که‌ در موقع‌ حرکت‌ غضب، فکر و هوشی‌ برای‌ آنان‌ باقی‌ نماند و از طاعت‌ عقل‌ و شرع‌ بیرون‌ روند.

دوم‌ – کسانی‌ که‌ در طرف‌ تفریطند که‌ مطلقاً‌ قوه‌ غضبیه‌ ندارند، و در جایی‌ که‌ عقل‌ و شرع‌ حکم‌ بر غضب‌ کند از جا درنیایند.

سوم‌ – کسانی‌ که‌ در جاده‌ اعتدالند، غضب‌ ایشان‌ به‌ موقع‌ و غلظت‌ ایشان‌ به‌ جاست‌ و از حد عقل‌ و شرع‌ تجاوز نکنند.

مسلم‌ که‌ حد اعتدال‌ آن‌ مرغوب‌ و مطلوبست، و این‌ در حقیقت‌ نه‌ غضب‌ که‌ شجاعت‌ و قوت‌ نفس‌ است. طرف‌ تفریط‌ آن‌ اگرچه‌ غضب‌ نیست‌ ولی‌ مذموم‌ و ناپسند بوده‌ نتیجه‌ جبن‌ و خواری‌ است. کسی‌ که‌ او را مطلقاً‌ قوه‌ غضبیه‌ نیست، از غیرت‌ خالی‌ است.

حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ (ص) می‌فرماید: مردمان‌ از لحاظ‌ غضب‌ چند گونه‌اند، بعضی‌ دیر به‌ غضب‌ آیند و زود برگردند؛ برخی‌ زود به‌ غضب‌ آیند و زود برگردند؛ گروهی‌ زود به‌ غضب‌ آیند و دیر برگردند؛ کسانی‌ هستند که‌ دیر به‌ غضب‌ آیند و دیر برگردند. در این‌ میان، بهترین‌ افراد آنانند که‌ دیر به‌ غضب‌ آیند و زود خشنود گردند، و بدترین‌ اشخاص‌ آنانند که‌ زود به‌ غضب‌ آیند و دیر راضی‌ شوند.

خشم‌ و غضب‌ و زود عصبانی‌ شدن‌ یکی‌ از ناراحتی‌های‌ روحی‌ و روانی‌ است. هنگامی‌ که‌ خشم‌ حرف‌ می‌زند، عقل‌ چهره‌ خود را می‌پوشاند. حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ (ص) می‌فرماید: نیرومندی‌ به‌ زور بازو نیست، نیرومند کسی‌ است‌ که‌ بر خشم‌ خود غالب‌ آید. حضرت‌ علی‌ (ع) می‌فرماید: بر تو باد پرهیز از خشم‌ که‌ آغازش‌ سفاهت‌ است‌ و انجامش‌ ندامت.

خشم‌ و اثر شدید آن‌ در حالات‌ روانی‌ انسان، از مسایل‌ مهمی‌ است‌ که‌ در بررسی‌ سرنوشت‌ آدمی‌ باید به‌ دقت‌ مورد توجه‌ قرار گیرد. انسان‌ بنا به‌ خصوصیات‌ جسمی‌ و روانی، در مقابل‌ شداید و ناگواری‌های‌ زندگی‌ دارای‌ ظرفیت‌ محدود و معینی‌ است‌ که‌ آن‌ ظرفیت، رابطه‌ مستقیم‌ با استقامت‌ و توانایی‌ سلول‌های‌ عصبی‌ او دارد. استقامت‌ و حساسیت‌ سلول‌های‌ عصبی‌ انسان‌ یکباره‌ از بین‌ نرفته، بلکه‌ به‌ مرور زمان‌ و به‌ واسطه‌ بروز عواملی‌ کاهش‌ می‌یابد تا به‌ درجه‌ای‌ که‌ به‌ کلی‌ اعصاب‌ فرسوده‌ گشته، تعادل‌ و توازن‌ روانی‌ را برهم‌ می‌زند.

از عوامل‌ مهم‌ فرسایش‌ اعصاب، ضعف‌ و ناتوانی‌ سلول‌های‌ عصبی‌ است‌ و علت‌ آن،خشم‌ و غضب، خود خوری، عصبانیت، شتاب، کم‌ ظرفیتی‌ و کم‌ حوصلگی‌هاست‌ که‌ در طول‌ عمر دامنگیر انسان‌ شده، موجد پریشان‌ حالی‌ و موجب‌ شکست‌ و ناکامی‌ها می‌گردد.

چون‌ وقایع‌ زندگی‌ همیشه‌ بر وفق‌ مراد و آرزو نیست، از این‌ رو اگر روان‌ آدمی‌ با صبر و تحمل‌ و رضا و تسلیم‌ و محبت‌ قرین‌ نباشد، از آسایش‌ روانی‌ محروم‌ مانده‌ به‌ مقصد و مقصود نخواهد رسید؛ بلکه‌ در این‌ حالات‌ عقده‌ها و ناراحتی‌ها و ناتوانی‌های‌ روانی‌ بر او چیره‌ گشته‌ به‌ مرور زمان‌ از استقامت‌ و توانایی‌ سلول‌های‌ عصبی‌ او می‌کاهد.

گرچه‌ هر یک‌ از اعضای‌ بدن‌ انسان‌ سلول‌های‌ خاص‌ ومنحصر به‌ خود دارد، ولی‌ همگی‌ از نظر استقامت‌ و توانایی‌ رابطه‌ مستقیم‌ با سلول‌های‌ عصبی‌ دارند، و سلول‌های‌ عصبی‌ حاکم‌ بر کم‌ و کیف‌ عملکرد سایر سلول‌های‌ بدن‌ است. حالات‌ مختلف‌ روحی‌ و روانی‌ از جمله‌ تأثیر آشفتگی‌ روانی‌ بر مغز و سلول‌های‌ عصبی، در دایره‌ عملکرد سلول‌های‌ دستگاه‌های‌ دیگر بدن‌ مانند دستگاه‌ گوارش، تناسلی، تنفس‌ و قلب‌ تغییراتی‌ به‌ وجود می‌آورد. بدیهی‌ است‌ که‌ این‌ دستگاه‌ها در موقع‌ شادابی‌ و آسایش‌ خاطر به‌ مراتب‌ بهتر از حال‌ خشم‌ و غضب‌ و ناراحتی‌های‌ روانی‌ انجام‌ وظیفه‌ می‌کنند.

افراط‌ در غضب‌ نه‌ تنها موجب‌ ملالت‌ و تأثر خاطر است، بلکه‌ به‌ سختی‌ اعتدال‌ مزاج‌ را بر هم‌ می‌زند، سلامتی‌ و آرامش‌ بدن‌ را دچار اختلال‌ و تشنج‌ نموده، قوا را ناتوان‌ می‌سازد و انسان‌ را بیش‌ از پیش‌ در معرض‌ بیماری‌های‌ خطرناک‌ قرار داده‌ به‌ تدریج‌ در همه‌ اندام‌ ریشه‌ می‌دواند، انتظام‌ گردش‌ خون‌ را مغشوش‌ و دستگاه‌ هاضمه‌ را از کار می‌اندازد و ممکن‌ است‌ به‌ اثرات‌ خطرناکی‌ مانند خفقان، کوری‌ و کری، گنگی‌ و دیوانگی، فلج‌ عضوی‌ و گاهی‌ به‌ مرگ‌ ناگهانی‌ منتهی‌ شود.

افراط‌ در غضب‌ از مهلکات‌ و آفات‌ عظیم‌ است. انسان‌ باید اسیر و بنده‌ غضب‌ و شهوت‌ خویش‌ نگردد، چنان‌ که‌ یکی‌ از بزرگان‌ فرماید: من‌ به‌ سلامت‌ آن‌ کشتی‌ که‌ باد سخت‌ و شدت‌ آشوب‌ دریا آن‌ را به‌ ورطه‌ای‌ دارای‌ کوه‌های‌ عظیم‌ افکند و بر سنگ‌های‌ سخت‌ زند، امیدوارترم‌ از سلامتی‌ شخص‌ غضبناک‌ ملتهب، چه‌ در آن‌ کشتی‌ ملاحان‌ را مجال‌ تأمل‌ و تدبیری‌ باشد، لیکن‌ هیچ‌ حیله‌ و تدبیر در تسکین‌ شعله‌ غضبی‌ که‌ زبانه‌ می‌کشد، نافع‌ نیاید و چندان‌ که‌ به‌ عدم‌ گناه‌ اعتراف‌ کنند و در خضوع‌ و انقیاد کوشند، و یا موعظه‌ در او به‌ کار برند تا مگر دفع‌ شر کرده‌ و آتش‌ خشم‌ او فرو نشانند، مؤ‌ثر نیفتد، بلکه‌ بسان‌ آتشی‌ که‌ اتصالاً‌ بر آن‌ هیزم‌ خشک‌ افکنند و هر لحظه‌ شدت‌ یابد، او در ناهمواری‌ و حرکات‌ ناموزون‌ و آزار ایشان‌مبالغه‌ نماید.

اخبار بسیار در نکوهش‌ غضب‌ وارد گردیده، حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ (ص) می‌فرماید: غضب، ایمان‌ را فاسد می‌کند چنان‌ که‌ سرکه‌ عسل‌ را. حضرت‌ صادق‌ (ع) نیز می‌فرماید: غضب‌ کلید هر شر و بدی‌ است؛ و باز از آن‌ حضرت‌ روایت‌ است‌ که‌ غضب‌ دل‌ مرد دانا را هلاک‌ نماید. بزرگان‌ فرموده‌اند: کسی‌ که‌ غضب‌ خود را مالک‌ نباشد، بر عقل‌ خود نیز مالک‌ نیست.

عَجَب‌ است‌ که‌ بعضی‌ چنان‌ توهم‌ کنند که‌ شدت‌ غضب‌ نشانه‌ مردانگی‌ است! در صورتی‌ که‌ افعال‌ شخص‌ غضبناک‌ مانند اطفال‌ و دیوانگان‌ است‌ نه‌ عاقلان، چه‌ در موقع‌ استیلای‌ شدت‌ غضب، حرکات‌ زشت‌ و امور ناشایست‌ مانند فحش‌ و دشنام‌ و هرزه‌ گویی‌ و سخنان‌ رکیک‌ از او سر می‌زند، چگونه‌ این‌ اعمال‌ نشانه‌ عقل‌ و مردانگی‌ و شجاعت‌ است؟ صاحب‌ این‌ صفت‌ سزاوار تمسخر و مذمت‌ و فضیحت‌ است‌ نه‌ مردانگی‌ و شرف‌ و عزت، و این‌ صفت‌ در زنان‌ و کودکان‌ و بیماران‌ بیشتر است‌ از مردان‌ و جوانان‌ و افراد سالم. حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ (ص) می‌فرماید: شجاع‌ کسی‌ است‌ که‌ به‌ هنگام‌ غلبه‌ غضب‌ بتواند خویشتندار باشد.

علاوه‌ بر این‌ که‌ غضب‌ از مهلکات‌ عظیمه‌ و از صفات‌ خبیثه‌ است، لوازم‌ و آثاری‌ نیز به‌ دنبال‌ دارد مانند دشنام‌ دادن، اظهار عیوب‌ مسلمین، شماتت‌ و افشأ سر‌ آنان، که‌ همه‌ اینها از اخلاق‌ پست‌ و صفات‌ مهلکه‌اند که‌ از هیچ‌ عاقلی‌ صادر نشود. از جمله‌ لواحق‌ غضب‌ آن‌ است‌ که‌ بعد از فرونشستن‌ آتش‌ آن، آدمی‌ پشیمان‌ و افسرده‌ خاطر گردد. لواحق‌ غضب‌ عبارتند از: ندامت، انتظار مجازات، دشمنی‌ دوستان‌ و تألم‌ آنان، استهزای‌ فرومایگان، شماتت‌ دشمنان، تغیر مزاج‌ و تألم‌ ابدان. معالجه‌ این‌ لواحق‌ هفتگانه‌ در درمان‌ علل‌ غضب‌ است‌ زیراکه‌ رفع‌ سبب، موجب‌ برطرف‌ شدن‌ مُسبَّب‌ است‌ و اگر به‌ ندرت‌ چیزی‌ از مرض‌ به‌ جا ماند، به‌ تدبیر عقل‌ ازاله‌ آن‌ سهل‌ باشد.

اسباب‌ غضب‌ ده‌ چیز است:

اول‌ – عُجب‌

دوم‌ – افتخار

سوم‌ – مِرأ

چهارم‌ – لجاج‌

پنجم‌ – مزاح‌

ششم‌ – تکبر

هفتم‌ – استهزأ

هشتم‌ – غَدر

نهم‌ – ضَیم‌

دهم‌ – طلب‌

نفایسی‌ که‌ موجب‌ منافسه‌ و حسادت‌ باشد.

اما عُجب، گمان‌ کاذبی‌ است‌ در نفس‌ خویش‌ به‌ استحقاق‌ منزلتی‌ که‌ شایسته‌ آن‌ نباشد. لیکن‌ چون‌ بر عیوب‌ و کاستی‌های‌ خویش‌ وقوف‌ یابد، داند که‌ سزاوار آن‌ منزلت‌ نیست‌ و نیز داند که‌ فضیلت‌ مشترک‌ است‌ میان‌ خلق.

و اما افتخار، و آن‌ مباهات‌ است‌ به‌ چیزهای‌ خارجی‌ که‌ در معرض‌ آفات‌ و زوال‌ بوده، به‌ بقا و ثبات‌ آن‌ها وثوقی‌ نباشد. چه‌ اگر به‌ مال‌ فخر کنند از غصب‌ شدن‌ و به‌ غارت‌ رفتن‌ آن‌ ایمن‌ نباشند و اگر به‌ نسب‌ افتخار کنند، در حقیقت‌ آن‌ فخر، حق‌ پدران‌ و مادران‌ است‌ نه‌ فرزندان. حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ (ص) فرموده‌است‌ «لا‌ تَأتُونی‌ بِاَنسابِکُم‌ وَ‌أتُونی‌ بِاَ‌عمالِکُم»: نسب‌های‌ خود را پیش‌ من‌ مطرح‌ ننمائید، بلکه‌ از اعمال‌ خود سخن‌ گوئید و آنها را به‌ من‌ عرضه‌ کنید.

مرأ یا ستیزگی‌ و لجاج، موجب‌ زوال‌ الفت‌ و ایجاد دشمنی‌ و خصومت‌ باشد. قوام‌ عالم‌ به‌ محبت‌ است‌ و مرأ و لجاج‌ موجب‌ دفع‌ رفع‌ نظام‌ عالم‌ است.

مزاح، اگر به‌ قدر اعتدال‌ باشد، پسندیده‌است‌ و لیکن‌ توقف‌ شوخی‌ در حد اعتدال، به‌ غایت‌ دشوار باشد. اکثر مردمان‌ قصد اعتدال‌ کنند، لیکن‌ چون‌ شروع‌ نمایند از حد وسط‌ بگذرند تا آنجا که‌ کار به‌ خشم‌ و غضب‌ کشد و طرفین، کینه‌ یکدیگر به‌ دل‌ گیرند. پس‌ مزاح‌ برای‌ کسی‌ که‌ نمی‌تواند اندازه‌ نگهدارد، جایز نیست.

و اما تکبر، و آن‌ نزدیک‌ به‌ عجب‌ است، و فرق‌ میان‌ آندو این‌ است‌ که‌ صاحب‌ عجب‌ و خودپسندی‌ بر نفس‌ خویش‌ دروغ‌ گوید به‌ جهت‌ گمانی‌ که‌ به‌ خود دارد، لیکن‌ متکبر به‌ دیگران‌ دروغ‌ گوید اگرچه‌ از این‌ گمان‌ خالی‌ باشد.

استهزأ از افعال‌ جاهلان‌ است‌ و کسی‌ که‌ به‌ حریت‌ و فضل‌ موصوف‌ باشد، نفس‌ خویش‌ را گرامی‌تر از آن‌ دارد که‌ در معرض‌ جهل‌ آرد اگرچه‌ خزاین‌ شاهان‌ بدو دهند.

غدر را وجوه‌ بسیار است‌ و استعمال‌ آن‌ بیشتر از جهت‌ مال‌ و مقام‌ و سایر مراتب‌شهوت‌ و انتقام‌ باشد. غدر به‌ هیچ‌ وجه‌ پیش‌ کسی‌ که‌ او را اندک‌ مایه‌ انسانیت‌ باشد، پسندیده‌ نیست، از این‌ رو کسی‌ بدان‌ معترف‌ نشود.

ضَیم، تکلیف‌ تحمل‌ ظلم‌ بر دیگری‌ به‌ جهت‌ انتقام‌ است. عاقل‌ را تعجیلی‌ در انتقام‌ نباشد مگر بعد از مشورت‌ با عقل‌ که‌ یقین‌ نماید خسارت‌ مهم‌ معنوی‌ از ظلم‌ بر او یا دیگران‌ وارد خواهد شد، و این‌ حاصل‌ نشود مگر پس‌ از حصول‌ فضیلت‌ حلم.

طلب‌ نفایس‌ موجب‌ منافسه‌ و محاسده، مشتمل‌ است‌ بر خطای‌ عظیم‌ از حریصان‌ صاحب‌ ثروت‌ و مقام‌ به‌ جهت‌ نگرانی‌ فوت‌ آنها و جزعی‌ که‌ به‌ تبعیت‌ آن‌ حاصل‌ آید. طبع‌ دنیا که‌ مقدر است‌ بر تغیر و دگرگونی‌ و فساد، جز به‌ راه‌ یافتن‌ آفات‌ راضی‌ نشود، و چون‌ حریص‌ دنیا به‌ از دست‌ دادن‌ چیزی‌ مبتلا شود، حالت‌ اصحاب‌ مصائب‌ در وی‌ ظاهر گردد و دوست‌ و دشمن‌ بر عجز و اندوه‌ او واقف‌ گشته، فقر و حاجت‌ او در طلب‌ نظیر آن‌ فاش‌ شود و قدر و منزلت‌ او در دلها کم‌ گردد.

کسی‌ که‌ شرایط‌ عدالت‌ را رعایت‌ کند، علاج‌ غضب‌ بر او آسان‌ باشد، چه‌ غضب‌ جور است‌ و خروج‌ از اعتدال‌ در جانب‌ افراط؛ و نشاید خلقی‌ را که‌ مصدر قبایح‌ باشد، از صفات‌ جمیله‌ شمارند.

طریق‌ علاج‌ غضب‌ این‌ است‌ که‌ سعی‌ کند در محو اسباب‌ هیجان‌ آن‌ مانند کبر و لجاج، استهزأ، حرص، دشمنی، حب‌ مال‌ و مقام، چه‌ با وجود اینها رفع‌ غضب‌ ممکن‌ نیست‌ ولی‌ با زوال‌ اینها، از بین‌ بردن‌ غضب‌ سهل‌ و آسان‌ است. همچنین‌ ملاحظه‌ نماید اخبار و آثاری‌ را که‌ در مذمت‌ غضب‌ آمده‌ و متذکر گردد اخبار و احادیثی‌ را که‌ در مدح‌ و ثواب‌ خویشتنداری‌ از غضب‌ وارد شده‌ و نیز تأمل‌ کند در فواید ضد غضب‌ که‌ حلم‌ است.

هر فعلی‌ که‌ از انسان‌ صادر می‌شود باید ابتدا تفکر کند در آن‌ و خود را از صدور آثار غضب‌ محافظت‌ نماید، و اجتناب‌ کند از مصاحبت‌ کسانی‌ که‌ قوه‌ غضبیه‌ ایشان‌ غالب‌ و از فضیلت‌ حلم‌ خالی‌ بوده‌ در صدد انتقام‌ و تسکین‌ غیظ‌ خود می‌باشند و آن‌ را نشانه‌ مردانگی‌ پندارند. و نیز همنشینی‌ کند با اهل‌ علم‌ و حلم‌ و وقار و کسانی‌ که‌ مانند کوه‌ استوار بوده‌ به‌ هر باد ضعیفی‌ از جا در نمی‌آیند.

باید انسان‌ متذکر شود که‌ غضب‌ نیست‌ مگر از بیماری‌ دل‌ و نقصان‌ عقل‌ که‌ باعث‌ آن‌ ضعف‌ نفس‌ است‌ نه‌ شجاعت‌ و قوت‌ آن. باید یاد آورد که‌ قدرت‌ خدا برتر است‌ از قدرت‌ او بر ضعیفی‌ که‌ غضب‌ می‌کند؛ و قدرت‌ او در جنب‌ قوه‌ قاهره‌ الهیه‌ ناچیزتر است‌ از آن‌ ضعیف‌در جنب‌ قدرت‌ او و نیز بداند بسا که‌ روزگار آن‌ ضعیف‌ را قوت‌ دهد تا از وی‌ قوی‌تر گردد و در صدد انتقام‌ و مکافات‌ برآید.

تصور نماید که‌ در وقت‌ غضب، چگونه‌ صورت‌ او متغیر و اعضای‌ او متحرک‌ و مضطرب‌ و کردارش‌ از نظم‌ طبیعی‌ بیرون‌ و گفتارش‌ غیر مطابق‌ قاعده‌ و قانون‌ است. باید دریابد هر حلیم‌ و بردباری‌ غالب‌ و قاهر و در نظر صاحبان‌ بصیرت‌ عزیز و محترم‌ است‌ و هر غضبناک‌ مضطرب‌ الحال، مغلوب‌ و در دیده‌ها بی‌مقدار. حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ (ص) فرموده: کسی‌ که‌ غضب‌ به‌ او عارض‌ شده، اگر ایستاده‌ بنشیند و اگر نشسته‌ بخوابد؛ وضو و غسل‌ با آب‌ سرد برای‌ تسکین‌ آتش‌ غضب‌ نیز مفید است.

قوه‌ غضبیه‌ از امور فطری‌ و اصلی‌ انسان‌ است‌ که‌ بدون‌ حاکمیت‌ قوه‌ عاقله، آثار بد آن‌ به‌ ظهور رسد. بسا خردمندان‌ که‌ در اثر افراط‌ غضب، جهل‌ را پیشه‌ کرده‌اند، غافل‌ از آن‌ که‌ عظمت‌ انسان‌ در ملایمت‌ و حیأ و انسانیت‌ است. شدت‌ غضب‌ و تندخویی، بلایی‌ است‌ عظیم‌ و فرو خوردن‌ غضب، جهاد با نفس‌ است، چنان‌ که‌ بزرگان‌ آن‌ را جهاد اکبر فرموده‌اند.

غضب‌ اشخاصی‌ که‌ نه‌ قدرت‌ بر انتقام‌ دارند و نه‌ چندان‌ بهره‌ای‌ از معرفت، مانند آتش‌ زیر خاکستر است‌ که‌ ظهور آن‌ غالباً‌ در حقد و حسد، بدگویی، شماتت‌ و کشف‌ سر‌ است. در ارتکاب‌ همه‌ رذایل‌ اخلاقی‌ و افعال‌ ناشایست‌ ولو سبب‌ فساد و مخالف‌ صلاح‌ باشد، باز هم‌ نفس‌ را حظی‌ است‌ جز در رذیله‌ حسد، که‌ به‌ غیر از رنج‌ و عذاب‌ و تلخکامی‌ ثمری‌ ندارد؛ چنان‌ که‌ حکمأ فرموده‌اند: عادل‌ترین‌ دردها حسد است‌ که‌ همواره‌ حسود را به‌ آتش‌ بسوزد تا داد محسود از او بستاند.

صاحب‌ شجاعت‌ و مردانگی‌ چون‌ به‌ حلم‌ این‌ طبیعت‌ را مقهور کند و به‌ علم‌ از اسباب‌ آن‌ اعراض‌ نماید، در هر حالی‌ که‌ داخل‌ شود، به‌ عفو و چشم‌ پوشی‌ یا مؤ‌اخذه‌ و انتقام، سیرت‌ عقل‌ نگاهدارد و اعتدال‌ را که‌ شرط‌ عدالت‌ است، رعایت‌ نماید.

از ملکی‌ حکایت‌ کنند که‌ یکی‌ از جهال‌ به‌ ذکر عیب‌ و نقص‌ او اقدام‌ نمود. یکی‌ از خواص‌ گفت‌ اگر ملک‌ بر عقوبت‌ فرمان‌ دهد، از این‌ فعل‌ باز ایستد و موجب‌ عبرت‌ دیگران‌ شود. ملک‌ گفت‌ این‌ معنی‌ از رأی‌ من‌ دور است، چه‌ اگر در پی‌ عقوبت‌ خیره‌تر گردد و به‌ افشای‌ معایب‌ من‌ پردازد، او را ماده‌ زبان‌ درازی‌ داده‌ و عذر او را پیش‌ مردم‌ موجه‌ کرده‌ باشم. بزرگترین‌ امراض‌ نفس، غضب‌ است‌ و درمان‌ آن‌ به‌ از بین‌ بردن‌ زمینه‌ آن‌ است، در این‌ صورت‌ دفع‌ اَ‌عراض‌ و لواحق‌ غضب‌ آسان‌ گردد. اگر انسان‌ بتواند لحظات‌ عمر را به‌ گونه‌ای‌سپری‌ کند که‌ از ناراحتی‌های‌ روانی‌ در امان‌ باشد، در این‌ صورت‌ در حدود امکانات‌ از استعدادها و خصوصیات‌ فیزیولوژیکی‌ خود و از استقامت‌ و توانایی‌ اجزأ متشکله‌ اندام‌ خویش‌ برخوردار می‌گردد؛ لیکن‌ اگر لحظات‌ عمر را به‌ نوعی‌ طی‌ نماید که‌ سبب‌ ضعف‌ سلول‌های‌ عصبی‌ گردد، از نعمت‌ سلامتی‌ مطلوب‌ محروم‌ خواهد شد.

اگر روان‌ آدمی‌ مدام‌ با خود خوری‌ سر و کار داشته‌ و عقده‌ها و ناتوانی‌های‌ روانی‌ بر او چیره‌ شود، خاطر را مشوش‌ نموده، عمر با دغدغه‌ خاطر سپری‌ گردد. ولی‌ اگر روان‌ او از یک‌ سو با صبر و تحمل‌ و رضا و تسلیم‌ و محبت‌ قرین‌ باشد، و از سوی‌ دیگر از آلایش‌های‌ ذهنی‌ پاک‌ شود، دیگر محلی‌ برای‌ خودخوری‌ و عصبانیت‌ نباشد.

بیماری‌ غضب‌ را باید با صبر و محبت‌ مداوا نمود. کسی‌ که‌ در صبر و محبت‌ ساکن‌ است‌ در پیشگاه‌ خدا ساکن‌ است. حضرت‌ علی‌ (ع) می‌فرماید: قلب‌ انسان‌ رمنده‌ای‌ است‌ که‌ باید آن‌ را با مهر و محبت‌ رام‌ کرد. خوشی‌ از آن‌ کسانی‌ است‌ که‌ برای‌ سعادت‌ و خوشی‌ دیگران‌ تلاش‌ کنند. محبت، پژمردگان‌ را شاداب، ناتوانان‌ را توانا، گمراهان‌ را هدایت‌ و مأیوسان‌ را امیدوار نموده، خسته‌ دلان‌ را جان‌ می‌بخشد. محبت‌ سرمایه‌ جاودانی‌ رادمردان‌ جهان‌ است. محبت‌ روح‌ ناتوان‌ را نفخه‌ حیات‌ می‌بخشد. کسانی‌ که‌ وجودشان‌ با مهر و محبت‌ آمیخته‌ شده، فرشتگانی‌ هستند که‌ به‌ هیئت‌ آدمی‌ در آمده‌اند. جای‌ معنی‌ و مفهوم‌ حقیقی‌ محبت‌ در معنی‌ اصطلاحی‌ آن‌ خالی‌ است. معنا و مفهوم‌ حقیقی‌ محبت‌ را باید در قلوب‌ پاک‌ و روان‌های‌ منور و وجدان‌های‌ سرافراز و در وجود انسان‌های‌ واقعی‌ جستجو کرد.

ضد غضب‌ حلم‌ است‌ و آن‌ اطمینان‌ نفس‌ است‌ به‌ طوری‌ که‌ قوه‌ غضب‌ به‌ آسانی‌ او را حرکت‌ ندهد و مکاره‌ روزگار بزودی‌ او را مضطرب‌ نگرداند. کظم‌ غیظ‌ فرو بردن‌ خشم‌ است‌ و خود را در حالت‌ غضب‌ نگاهداشتن. کظم‌ غیظ‌ گرچه‌ حلم‌ نیست‌ لیکن‌ ضدیت‌ با غضب‌ داشته‌ نمی‌گذارد آثار آن‌ ظهور کند، پس‌ این‌ دو صفت‌ شریفه‌ ضد غضب‌ و از اخلاق‌ حسنه‌ و فاضله‌اند.

حلم‌ بعد از علم‌ اشرف‌ کمالات‌ نفسانیه‌ است، بلکه‌ علم‌ را بدون‌ حلم‌ اثر و نفعی، و شجره‌ دانایی‌ را بی‌ باغبانی‌ بردباری‌ ثمری‌ نیست، از این‌ رو هرجا مدح‌ علم‌ شده‌ حلم‌ نیز با آن‌ ذکر شده‌است. حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ (ص) عرض‌ می‌کند: خدایا مرا به‌ سبب‌ علم‌ بی‌ نیاز کن‌ و به‌ صفت‌ حلم‌ زینت‌ ده. همچنین‌ می‌فرماید: حلم‌ طریقه‌ انبیأ است، و نیز فرمود: مرتبه‌ بلند را نزد خدا طلب‌ کنید، عرض‌ کردند به‌ چه‌ چیز حاصل‌ می‌شود؟ فرمود: پیوند کنی‌ با هر که‌‌ دوستی‌ ترا قطع‌ کند، و نیکی‌ و احسان‌ کنی‌ با هرکه‌ از نیکی‌ خود ترا محروم‌ سازد، و حلم‌ بورزی‌ با هر که‌ به‌ نادانی‌ با تو رفتار کند. و باز می‌فرماید: سه‌ چیز است‌ که‌ هرکس‌ یکی‌ از آنها را نداشته‌ باشد، هیچ‌ عمل‌ او فایده‌ ندهد، اول‌ تقوایی‌ که‌ او را از معاصی‌ باز دارد، دوم‌ حلمی‌ که‌ با آن‌ زبان‌ کم‌ خردان‌ را کوتاه‌ سازد، سوم‌ خلق‌ نیک‌ که‌ با آن‌ در میان‌ مردم‌ زندگی‌ کند.

پیامبر خدا (ص) می‌فرماید: خداوند متعال‌ هرگز کسی‌ را به‌ جهالت‌ و نادانی‌ عزیز نکرد و کسی‌ را با علم‌ و حلم‌ ذلیل‌ نگردانید. از حضرت‌ صادق‌ علیه‌السلام‌ روایت‌ است‌ که‌ کافی‌ است‌ حلم‌ هرکس‌ برای‌ نصرت‌ و یاری‌ او.

کظم‌ غیظ‌ گرچه‌ در فضیلت‌ و شرافت‌ به‌ قدر حلم‌ نرسد، اما با مداومت‌ به‌ آن، حلم‌ حاصل‌ شود. حضرت‌ خاتم‌ الانبیأ (ص) می‌فرماید: علم‌ به‌ تعلم‌ حاصل‌ شود و حلم‌ به‌ تحلم‌ که‌ کظم‌ غیظ‌ است. خداوند متعال‌ در قرآن‌ کریم‌ کسانی‌ را که‌ خشم‌ خود فرو برند، مدح‌ فرموده‌ و در فضیلت‌ و کثرت‌ اجر و ثواب‌ حلم‌ نیز آیات‌ و اخبار، بسیار است.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.