اقسام عدالت و آثار آن 2008/07/29

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد دوم

اقسام‌ عدالت‌ و آثار آن‌

اموری‌ که‌ در آنها اعتبار عدالت‌ کنند و نظامی‌ در معیشت‌ داشته‌ و اراده‌ را در آن‌ مدخلی‌ باشد، سه‌ نوع‌ است:

اول‌ – آنچه‌ تعلق‌ به‌ اموال‌ و بخشش‌ها دارد.

دوم‌ – آنچه‌ تعلق‌ به‌ معاملات‌ و معاوضات‌ دارد.

سوم‌ – آنچه‌ تعلق‌ به‌ اموری‌ دارد که‌ امکان‌ تعد‌ی‌ در آن‌ باشد چون‌ تأدیبات‌ و سیاسات.عادل‌ کسی‌ است‌ که‌ هرچیز نامتناسب‌ و نامتساوی‌ را مناسبت‌ و مساوات‌ دهد. مثلاً‌ چیزی‌ که‌ از حیث‌ ظاهر به‌ خصوص‌ از جهت‌ باطن‌ به‌ دو قسمت‌ مختلف‌ تقسیم‌ شده، اگر خواهند آنها را به‌ حد تساوی‌ برند باید مقداری‌ از زاید کسر کنند و بر ناقص‌ افزایند تا تساوی‌ حاصل‌ گشته، قلت‌ و کثرت‌ و نقصان‌ و زیادی‌ از بین‌ رود.

کسی‌ تا به‌ اوساط‌ امور اصلی‌ واقف‌ نشود، رد‌ اطراف‌ از آن‌ نتواند، از این‌ رو علم‌ و معرفت‌ به‌ اوساط‌ امور اصلی‌ و باطنی‌ از فرایض‌ است. بدون‌ این‌ علم‌ سوق‌ امور انحرافی‌ به‌ مرکز تحقق‌ نپذیرد و تاکسی‌ به‌ این‌ علم‌ عامل‌ و عالم‌ نباشد به‌ حقیقت‌ نرسد، این‌ است‌ که‌ بزرگان‌ فرموده‌اند واضع‌ تساوی‌ و عدالت، ناموس‌ الهی‌ است‌ زیرا که‌ منبع‌ وحدت‌ اوست.

مقابل‌ عادل، ظالم‌ و جائر است‌ که‌ ابطال‌ تساوی‌ می‌کند و ستمگر اعظم‌ کسی‌ است‌ که‌ ناموس‌ الهی‌ را منقاد نباشد. کسی‌ که‌ به‌ ناموس‌ الهی‌ چنگ‌ زند، عمل‌ به‌ طبیعت‌ مساوات‌ کند و از جملگی‌ مضرات‌ بپرهیزد چه، از منبع‌ وحدت‌ جز جمیل‌ صادر نگردد.

اسباب‌ جملگی‌ مضرات‌ چهار نوع‌ است:

اول‌ – شهوت‌ که‌ پستی‌ و ردائت‌ تابع‌ آن‌ است.

دوم‌ – شرارت‌ که‌ جور به‌ تبع‌ آن‌ حاصل‌ آید.

سوم‌ – خطا که‌ حزن‌ به‌ دنبال‌ آن‌ باشد.

چهارم‌ – شقاوت‌ که‌ حسرتی‌ مقارن‌ مذلت‌ و اندوه‌ در پی‌ آن‌ آید.

شهوت‌ اگر موجب‌ زیان‌ غیر گردد، آدمی‌ را در آن‌ لذتی‌ نباشد مگر آن‌ که‌ چون‌ در طریق‌ نیل‌ به‌ خواسته‌ای‌ واقع‌ شده‌ بالعرض‌ به‌ آن‌ رضا دهد. گاهی‌ کراهت‌ آن‌ ضرر رسانی‌ را احساس‌ کند ولی‌ قوه‌ شهوی‌ تحمل‌ آن‌ مکروه‌ نماید.

شرارت‌ آن‌ است‌ که‌ شریر تعمداً‌ ضرر به‌ غیر رساند و از آن‌ لذت‌ یابد. مانند کسی‌ که‌ سعایت‌ پیش‌ ستمکاران‌ نماید تا نعمتی‌ به‌ دست‌ آورد بی‌ آن‌ که‌ نفعی‌ رساند، لیکن‌ از مکروهی‌ که‌ بر کسی‌ رسد از بابت‌ تسکین‌ خود از حسد و مانند آن‌ لذت‌ برد.

خطا آن‌ است‌ که‌ سبب‌ ضرر زدن‌ بر غیر شود نه‌ از روی‌ عمد و یا رغبت‌ به‌ لذتی، مانند تیر غیر عمدی‌ که‌ بر شخصی‌ آید، که‌ او را در این‌ حالت‌ حزنی‌ باشد.

شقاوت، مبدأ فعلی‌ است‌ که‌ سبب‌ آن، خارج‌ باشد از ذات‌ صاحبش‌ و او را در آن‌ اختیاری‌ و اراده‌ای‌ نبوَد. مانند آسیبی‌ که‌ از ستور ریاضت‌ نایافته‌ که‌ شخصی‌ بر او نشسته‌ به‌ کسی‌ حاصل‌ آید و آن‌ شخص‌ که‌ بر او دلبستگی‌ دارد، هلاکتش‌ را مشاهده‌ نماید، چنین‌شخص‌ شقیِ‌ مرحوم‌ بوَد و در این‌ واقعه‌ غیر مَلوم. لیکن‌ اگر به‌ سبب‌ مستی‌ یا خشم‌ باشد، عقوبت‌ و عقاب‌ از او ساقط‌ نمی‌شود، زیرا مبدأ این‌ احوال‌ که‌ تناول‌ مسکر و انقیاد قوه‌ شهویه‌ و غضبیه‌ که‌ صدور قبح‌ به‌ تبعیت‌ آنها لازم‌ آید، به‌ اختیار و اراده‌ باشد.

عدالت‌ سه‌ گونه‌ است:

اول‌ – قیام‌ به‌ ادای‌ حق‌ واجب‌ تعالی‌ که‌ واهب‌ خیرات‌ است‌ و مُفضی‌ کرامات. عدالت‌ اقتضا می‌نماید که‌ انسان‌ در امور میان‌ خود و معبود، به‌ قدر توان‌ خود طریق‌ افضل‌ را پیماید.

دوم‌ – قیام‌ به‌ ادای‌ حقوق‌ هم‌ نوع‌ و تعظیم‌ بزرگان‌ و رد‌ امانات‌ و انصاف‌ در ره‌ معاملات.

سوم‌ – قیام‌ به‌ ادای‌ حقوق‌ اسلاف.

دلیل‌ ادای‌ حقوق‌ واجبی، آن‌ است‌ که‌ آثار عدالت‌ و کرامات‌ الهیه‌ در انسان‌ ظاهر شود، و در مقابل‌ این‌ همه‌ عطیات‌ و نعم‌ نامتناهی، انسان‌ باید جد‌ و اجتهاد خود را بر عبادت‌ و اطاعت‌ مقصور دارد، و در اهمال‌ و تقصیر خویشتن‌ را نامعذور شناسد. بنابراین‌ در قیام‌ به‌ حقوق‌ خالق‌ رحمان‌ و شکر عطیات‌ و نعم‌ بی‌شمار او که‌ هر ساعت‌ و لحظه‌ به‌ نفوس‌ و اجسام‌ ما می‌رسد، اهمال‌ روا نبوده‌ بلکه‌ به‌ غایت‌ مذموم‌ و منکر است. چنان‌ که‌ اگر از نعمت‌ اول‌ گوئیم‌ که‌ وجود است، آن‌ را بدلی‌ در تصور نیاید. اگر از ترکیب‌ بنیه‌ و تهذیب‌ صور گوئیم، مصنفین‌ کتاب‌ تشریح‌ و مؤ‌لفین‌ کتاب‌ منافع‌ اعضأ از دریا قطره‌ای‌ در معرض‌ تعریف‌ نیاورده‌ و از عهده‌ معرفت‌ نکته‌ای‌ از نکات‌ آن‌ برنیامده‌اند. اگر از نفوس‌ و قوا و ارواح‌ گوئیم، مددی‌ که‌ از فیض‌ عقل‌ و نور و بها و مجد و سنا و خیرات‌ و برکات‌ او به‌ نفس‌ ما می‌رسد، عبارت‌ و اشارت‌ را در آن‌ مجالی‌ نمی‌یابیم. اگر خواهیم‌ از نعمت‌ بقای‌ ابدی‌ و ملک‌ سرمدی‌ و جوار رحمت‌ احدی‌ سخن‌ گوئیم، از ما جز حیرت‌ و تقصیر و عجز صادر نگردد.

انسان‌ را در طریق‌ ادأ حقوق‌ عبودیت‌ و قرب‌ به‌ حضرت‌ الهیت‌ مقاماتی‌ است:

اول‌ – مقام‌ اهل‌ یقین‌ که‌ ایشان‌ را موقنین‌ نامند و این‌ مرتبه‌ حکما و علمای‌ بزرگ‌ است.

دوم‌ – مقام‌ اهل‌ احسان‌ که‌ ایشان‌ را محسنین‌ خوانند، و این‌ مرتبه‌ کسانی‌ است‌ که‌ با کمال‌ علم‌ به‌ حلیه‌ عمل‌ و فضایل‌ آراسته‌ باشند.

سوم‌ – مقام‌ ابرار و ایشان‌ جماعتی‌ باشند که‌ به‌ اصلاح‌ عباد مشغول‌ شده‌ و سعی‌ خود را بر تکمیل‌ نفوس‌ خلایق‌ مقصور دارند.

چهارم‌ – مقام‌ اهل‌ فوز که‌ ایشان‌ را فائزین‌ و مخلَصین‌ خوانند و این‌ مرتبه‌ حضرات‌انبیأ و اوصیأ و اولیأ است؛ نهایت‌ این‌ مقام‌ مرتبه‌ اتحاد است‌ که‌ ورای‌ آن‌ انسان‌ را مرتبه‌ دیگر صورت‌ نپذیرد.

البته‌ همه‌ مناصب‌ مذکور شامل‌ یقین‌ است، ولی‌ یقین‌ محسنین‌ برتر از مرتبه‌ اهل‌ یقین‌ است‌ و یقین‌ اهل‌ فوز از همه‌ بالاتر می‌باشد.

استعداد بر مقامات‌ مذکور به‌ چهار خصلت‌ است:

اول‌ – حرص‌ و نشاط‌ در طلب‌ حقایق.

دوم‌ – تحصیل‌ علوم‌ حقیقی‌ و معارف‌ یقینی.

سوم‌ – حیا از جهل‌ و نقصان‌ قریحتی‌ که‌ نتیجه‌ اهمال‌ باشد، و کمال‌ اراده‌ بر تلافی‌ آن.

چهارم‌ – ملازمت‌ سلوک‌ طریق‌ فضایل‌ به‌ حسب‌ طاقت‌ و توان.

این‌ امور را اسباب‌ اتصال‌ به‌ حضرت‌ احدیت‌ خوانند، و در نتیجه‌ عدم‌ رعایت‌ شرایط‌ مزبور، انسان‌ را سقوطی‌ باشد:

اول‌ – سقوطی‌ که‌ موجب‌ اعراض‌ باشد.

دوم‌ – سقوطی‌ که‌ مقتضی‌ حجاب‌ باشد.

سوم‌ – سقوطی‌ که‌ سبب‌ دوری‌ از حضرت‌ احدیت‌ باشد.

چهارم‌ – سقوطی‌ که‌ علت‌ طرد باشد.

اسباب‌ شقاوت‌ ابدی‌ نیز چهار است:

اول‌ – عدم‌ تفکر که‌ تضییع‌ عمر تابع‌ آن‌ باشد.

دوم‌ – جهل‌ که‌ از ترک‌ نظر و ریاضت‌ نفس‌ حاصل‌ شود.

سوم‌ – وقاحتی‌ که‌ از تبعیت‌ شهوات‌ حاصل‌ آید.

چهارم‌ – از خود راضی‌ شدن‌ به‌ رذایلی‌ که‌ از استمرار قبایح‌ و ترک‌ انابت‌ لازم‌ آید.

ای‌ سالک‌ طریق‌ حق! بدان‌ که‌ محبت‌ این‌ دنیا به‌ منزله‌ درختی‌ است‌ که‌ به‌ باغ‌های‌ وساوس‌ شیطانی‌ در آب‌ و هوای‌ همنشینی‌ ابنای‌ زمان‌ نشو و نما کرده‌ و ریشه‌ شهوات‌ و آرزوهای‌ نامشروع‌ در زمین‌ دل‌ محکم‌ نموده، این‌ شجره‌ ملعونه‌ را شکوفه‌ جز ارتکاب‌ مناهی‌ و ثمره‌ آن‌ جز ناامیدی‌ از رحمت‌ الهی‌ نیست. تا این‌ درخت‌ را از زمین‌ قلب‌ ریشه‌ کن‌ نکنی، پرتو آفتاب‌ عرفان‌ در آن‌ نتابد و گل‌های‌ حقایق‌ نشو و نما ننماید. طریق‌ برطرف‌ نمودن‌ این‌ درخت‌ آن‌ است‌ که‌ به‌ تیشه‌ مواعظ‌ و نصایح‌ الهیه‌ به‌ قطع‌ ریشه‌ آرزوهای‌ نامشروع‌ و شهوات‌ بپردازی‌ و ساحت‌ دل‌ را از آلایش‌ غیر رحمانی‌ پاک‌ سازی‌ تا بتوانی‌ به‌ قوه‌ ایمانی‌ و توفیق‌سبحانی‌ آن‌ را از پای‌ درآوری.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.