فضایل صادره از عفّت 2008/07/21

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد دوم

فضایل‌ صادره‌ از عفت‌

فضایل‌ تحت‌ جنس‌ عفت، دوازده‌ نوع‌ است:

اول‌ – حیأ

دوم‌ – رفق‌

سوم‌ – حسن‌ سیرت‌

چهارم‌ – مسالمت‌

پنجم‌ – دَ‌عَت‌

ششم‌ – صبر

هفتم‌ – قناعت‌

هشتم‌ – وقار

نهم‌ – ورع‌

دهم‌ – انتظام‌

یازدهم‌ – حریت‌

دوازدهم‌ – سخأ

حیأ و آن‌ انحصار نفس‌ بوَد در وقت‌ استشعار از ارتکاب‌ قبایح‌ به‌ جهت‌ احتراز از استحقاق‌ مذمت. رفق، انقیاد نفس‌ است‌ اموری‌ را که‌ حادث‌ شود از طریق‌ تبر‌ع. حسن‌ سیرت‌ آن‌ بوَد که‌ نفس‌ را برای‌ تکمیل‌ خویش‌ به‌ تحصیل‌ حِلیَت‌های‌ معنوی‌ رغبتی‌ صادق‌ حاصل‌ آید. مسالمت‌ آن‌ بوَد که‌ نفس‌ مجاملت‌ کند در وقت‌ تنازع‌ احوال‌ مختلفه‌ و متباینه‌ از سر قدرت‌ و ملکه، بی‌آن‌ که‌ اضطراب‌ بر او تطرق‌ یابد. دَ‌عَت‌ آن‌ بوَد که‌ نفس‌ ساکن‌ باشد در وقت‌ حرکت‌ شهوت‌ و به‌ تمام‌ معنی‌ مالک‌ خویش‌ باشد. صبر آن‌ بوَد که‌ نفس‌ مقاومت‌ کند به‌ اهوأ، تا قبایح‌ از او صادر نشود. قناعت‌ آن‌ بود که‌ نفس‌ راضی‌ باشد به‌ لوازم‌ دنیوی‌ از مآکل‌ و مشارب‌ و ملابس، چندان‌ که‌ سد‌ خِلل‌ کند. وقار آن‌ بوَد که‌ نفس‌ در قبال‌ ناملایمات‌ از حد‌ اعتدال‌ قدم‌ بیرون‌ ننهد. ورع‌ آن‌ بوَد که‌ افعال‌ نیکو او را ملکه‌ بوَد. انتظام‌ آن‌ بوَد که‌ نفس‌ را رعایت‌ نظم‌ و ترتیب‌ در امور معنوی‌ به‌ وجه‌ اتم‌ حاصل‌ آید. حریت‌ آن‌ بوَد که‌ نفس‌ متمکن‌ باشد بر اکتساب‌ لوازم‌ دنیوی‌ به‌ وجوه‌ مکاسب‌ جمیله‌ به‌ حد‌ اعتدال‌ و مصارف‌ آن‌ در وجوه‌ الهیه، و اِ‌عراض‌ از اکتساب‌ مال‌ به‌ وجوه‌ مکاسب‌ ذمیمه. سخا آن‌ بوَد که‌ به‌ وجه‌ اعتدال، انفاق‌ مال‌ و مقتنیات‌ بر او سهل‌ شود و آن‌ را به‌ مصب‌ استحقاق‌ برساند.یکی‌ از انواع‌ دوازده‌ گانه‌ عفت، حیأ است‌ و بدون‌ حیأ در تعیش‌ و زندگانی‌ خیری‌ نیست. سالک‌ باید بداند که‌ تأثیر این‌ فضیلت‌ در انتظام‌ امور اجتماعی‌ و پاک‌ کردن‌ نفوس‌ از ارتکاب‌ افعال‌ زشت‌ و ناپسند، از صدها قانون‌ و هزاران‌ مراقب، بیشتر است‌ و این‌ سجیه‌ای‌ است‌ که‌ انسان‌ را به‌ آداب‌ حسنه‌ مزین‌ نموده‌ و از رذایل‌ و گناهان‌ دور می‌سازد.

از کلام‌ حضرت‌ امام‌ محمد باقر (ع) است‌ که: در دل‌ هر کسی‌ نقطه‌ سفیدی‌ است‌ که‌ چون‌ مرتکب‌ گناهی‌ شود، بر آن‌ نقطه‌ سفید سیاهی‌ به‌ هم‌ رسد و اگر از آن‌ توبه‌ کند، آن‌ سیاهی‌ زایل‌ گردد. اما اگر در گناه‌ اصرار ورزد و ارتکاب‌ مناهی‌ را متمادی‌ گرداند، آن‌ سیاهی‌ زیادتر شده‌ به‌ جایی‌ می‌رسد که‌ آن‌ نقطه‌ سفید پوشیده‌ شود و صاحب‌ آن‌ دل، دیگر به‌ خیر بازگشت‌ نکند. پس‌ پیش‌ از آن‌ که‌ کار به‌ اینجا گراید و عمارت‌ دل‌ به‌ سیلاب‌ معاصی‌ ویران‌ گردد، باید انسان‌ چاره‌ خود جوید و طریق‌ تدارک‌ آن‌ را به‌ قدم‌ سعی‌ پوید تا وقتی‌ که‌ تندباد اجل‌ بر بوستان‌ زندگی‌ وزد، انگشت‌ تأسف‌ به‌ دندان‌ حسرت‌ نبرد.

رهبر حقیقی‌ و سالک‌ الهی‌ – رهبر حقیقی‌ پیش‌ از همه‌ کس‌ باید نفس‌ خود را از ارتکاب‌ معاصی‌ نصیحت‌ نماید و ابلاغ‌ مطالب‌ حقه‌ را وسیله‌ خودنمایی‌ نداند، جامه‌ سفید را صبح‌ کاذب‌ مردم‌ نگرداند و دستار بزرگ‌ را سر سخن‌ دیباچه‌ بزرگ‌ منشی‌ نداند و به‌ رشته‌ سخن‌ دعوی‌ معرفت‌ بر خود نبندد، تسبیح‌ صد دانه‌ را وسیله‌ جذب‌ قلوب‌ نشمارد و آستین‌ فراخ‌ را دستاویز اظهار دست‌ از دنیا کشیدن‌ نشمارد، بلکه‌ کلمه‌ حق‌ را از جهت‌ خیرخواهی‌ خلایق‌ و رضای‌ خالق‌ طالب‌ باشد تا از مثوبات‌ جاودانی‌ بهره‌مند گردد.

رهبر حقیقی‌ باید به‌ علم‌ خود عامل‌ باشد و دیده‌ بصیرت‌ را از خواب‌ غفلت‌ بگشاید تا بتواند خفتگان‌ دیگر را بیدار کند. بزرگان‌ فرموده‌اند: رهبری‌ که‌ به‌ علم‌ خود عمل‌ نکند، پند و نصیحتش‌ از دل‌ها چون‌ باران‌ از سنگ‌ بلغزد، و نَفَسی‌ که‌ از درون‌ پر خیال‌ جیفه‌ دنیا برخیزد مانند نسیمی‌ است‌ که‌ از مزبله‌ خیزد، شعله‌ سخن‌ تا از سینه‌ پر شور بلند نگردد، افسرده‌ دلی‌ را نسوزاند و شرار گفتگو تا از آتش‌ دل‌ برنخیزد، چراغ‌ مرده‌ دلی‌ را نیفروزد.

عالم‌ ربانی‌ باید در اعلام‌ کلمه‌ حق‌ جز رضای‌ خالق‌ متعال‌ منظور دیگری‌ نداشته‌ باشد تا سخنش‌ در قلوب‌ مستعد اثر کاملی‌ نهاده‌ و از نعم‌ جاودانی‌ حظ‌ و نصیب‌ وافی‌ داشته‌ باشد. دیگر آن‌ که‌ به‌ حکم‌ آیه‌ شریفه‌ «اُد‌عُ‌ اِلی‌ سَبیلِ‌ رَبٍّکَ‌ بِالحِکمَهِ‌ وَ‌ المَو‌عِظَهِ‌ الحَسَنَهِ» در بحث‌ها طریق‌ نرم‌ گفتاری‌ را شعار خود ساخته‌ و مطلب‌ را به‌ ملایمت‌ ادا کند و زبان‌ بیان‌ را به‌ زهر تلخ‌ گفتاری‌ نیالاید. چه‌ پند و نصیحت‌ در ابتدا برای‌ اکثر طبایع‌ غیرملایم‌ است‌ و چون‌ ادای‌ آن‌ نیزغیر ملایم‌ بود، دلنشین‌ ایشان‌ نشود.

وقتی‌ که‌ خداوند متعال‌ حضرت‌ موسی‌ و هارون‌ را به‌ افسر نبوت‌ سرافراز فرمود، ایشان‌ را به‌ دعوت‌ فرعون‌ مأمور ساخت‌ «اِذ‌هَبا اِلی‌ فِر‌عَونَ‌ اِنَّهُ‌ طَغی‌ فَقُولا‌ لَهُ‌ قَو‌لاً‌ لَیٍّناً‌ لَعَلَّهُ‌ یَتَذَکَّرُ‌ اَو‌ یَخشی»: ای‌ موسی‌ و هارون‌ به‌ سوی‌ فرعون‌ روید به‌ درستی‌ که‌ او در کفر و عصیان‌ خود طغیان‌ کرده، با او به‌ نرمی‌ سخن‌ گوئید شاید که‌ پند گیرد و یا بترسد. پس‌ هر واعظ‌ باید مراعات‌ چنین‌ شیوه‌ مرضیه‌ را بر خود لازم‌ داند و به‌ اشفاق‌ و مهربانی، چراغ‌ آگاهی‌ در ظلمت‌ سرای‌ قلوب‌ غافلین‌ برافروزد.

نخستین‌ امر ضروری‌ بر مستمعین‌ مطالب‌ حقه‌ نیز آن‌ است‌ که‌ تحصیل‌ رضای‌ الهی‌ را مقصود الهی‌ خود ساخته‌ از شنیدن‌ آن‌ مطالب، همت‌ بر اصلاح‌ خود گمارند و توجه‌ خاطر را تنها به‌ شنیدن‌ مقصور ندارند، بلکه‌ از موائد فوائد آن‌ مجلس‌ که‌ فردوس‌ برین‌ اهل‌ یقین‌ است، قوت‌ روحی‌ خود بردارند. جامه‌ طبیعت‌ را از پلیدی‌های‌ صفات‌ ذمیمه‌ به‌ آب‌ نصایح‌ شستشو دهند و ساحت‌ باطن‌ را از خس‌ و خاشاک‌ خیالات‌ فاسده‌ به‌ جاروب‌ مواعظ‌ الهیه‌ رفت‌ و روب‌ نمایند. خارستان‌ حرص‌ را با آن‌ کلمات‌ دلسوز در هم‌ سوزند و شمع‌ نگاه‌ عاقبت‌ بینی‌ را در لگن‌ دیده‌های‌ درونی‌ به‌ نور معرفت‌ برافروزند. به‌ پرتو آن‌ کلمات‌ آسمانی‌ و وحی‌ آسا سرای‌ دل‌ را منور گردانند و از چشمه‌سار آب‌ زندگی‌ آن‌ مطالب‌ حقه، دل‌ مرده‌ را زنده‌ گردانند. از شنیدن‌ تهدیدات‌ جانگداز به‌ لرزش‌ دل‌ غبار معاصی‌ از خود بیفشانند، و از استماع‌ بشارات‌ دلنواز پرواز مرغ‌ روح‌ خود را به‌ اوج‌ مرتبه‌ مقربین‌ برسانند، و به‌ وزیدن‌ نسایم‌ جانفزای‌ هدایت‌ و ارشاد، دل‌ را از مستی‌ غفلت‌ هشیار سازند.

اگر اهل‌ حق‌ را خطایی‌ افتد و در سلوک‌ طریق‌ سخنوری‌ لغزشی‌ واقع‌ شود، باید اغماض‌ کنند و عیب‌ بینی‌ را بر خود هنر نشمارند و خرده‌گیری‌ را نشانه‌ زیرکی‌ و استقامت‌ طبع‌ خود نپندارند. چه‌ جز حضرات‌ معصومین‌ (ع) سایر مردم‌ را از خطا و سهو و نسیان‌ گزیری‌ و گریزی‌ نیست، و در تنزه‌ از این‌ معنی‌ به‌ حد کمال‌ چاره‌ و تدبیری‌ نیست. اگر کسی‌ را از این‌ سخن‌ شبهه‌ای‌ در دل‌ رود، سیری‌ در کلام‌ بزرگان‌ نموده‌ و تفکر و تعقل‌ نماید تا بر صدق‌ این‌ مقال‌ گواهی‌ دهد و خاطرش‌ به‌ طوق‌ اذعان‌ این‌ سخن، گردن‌ نهد.

از توابع‌ فضیلت‌ عفت، سخاست. سخا صفتی‌ است‌ که‌ در تحت‌ آن‌ انواع‌ بسیار می‌باشد که‌ مهمترین‌ آنها هشت‌ نوع‌ است:

اول‌ – کرم‌دوم‌ – ایثار

سوم‌ – عفو

چهارم‌ – مروت‌

پنجم‌ – نُبل‌

ششم‌ – مواسات‌

هفتم‌ – سماحت‌

هشتم‌ – مسامحت‌

کَرَم‌ آن‌ بوَد که‌ نفس‌ را سهل‌ نماید انفاق‌ مال‌ در امور عام‌ المنفعه‌ بر وجهی‌ که‌ مصلحت‌ اقتضأ کند. ایثار آن‌ بود که‌ بر نفس‌ آسان‌ باشد از سر مایحتاجی‌ که‌ به‌ خاصه‌ او تعلق‌ داشته‌ باشد، برخاستن‌ و بذل‌ کردن‌ در وجه‌ کسی‌ که‌ استحقاق‌ او ثابت‌ باشد. عفو آن‌ بود که‌ بر نفس‌ آسان‌ باشد ترک‌ مجازات‌ به‌ بدی‌ یا طلب‌ مکافات‌ به‌ نیکی‌ با حصول‌ قدرت‌ و تمکن. مروت‌ آن‌ بوَد که‌ نفس‌ را رغبتی‌ صادق‌ بوَد بر تحلی‌ به‌ زینت‌ افادت‌ و بذل. نُبل‌ آن‌ بود که‌ نفس‌ ابتهاج‌ نماید به‌ ملازمت‌ افعال‌ پسندیده‌ و مداومت‌ سیرت‌ ستوده. مواسات، معاونت‌ یاران‌ و دوستان‌ و مستحقین‌ بوَد در معیشت‌ و شرکت‌ دادن‌ ایشان‌ را تا حد‌ی‌ در بعضی‌ چیزهائی‌ که‌ متعلق‌ است‌ به‌ او. سماحت، بذل‌ کردن‌ بعضی‌ است‌ از چیزهائی‌ که‌ واجب‌ نبود بذل‌ آن‌ بر او. مسامحت، ترک‌ گرفتن‌ بعضی‌ است‌ از چیزهائی‌ که‌ ترک‌ گرفتن‌ آن‌ واجب‌ نبود.

محنتکده‌ دنیا – یکی‌ از بزرگان‌ فرماید به‌ قدر اندوهی‌ که‌ از جهت‌ دنیا ترا به‌ هم‌ رسد، اندوه‌ آخرت‌ از دلت‌ بیرون‌ رود و چندان‌ که‌ غبار ملال‌ از رهگذر عقبی‌ بر آئینه‌ خاطرت‌ نشیند، غم‌ دنیا از دل‌ برخیزد. دون‌ همتانی‌ که‌ خود را به‌ متاع‌ قلیل‌ دنیا راضی‌ ساخته‌اند، از سعادت‌ باقی‌ عقبی‌ محروم‌ خواهند ماند. نفس‌ پرستانی‌ که‌ کج‌ نهادی‌ دنیای‌ بد کیش‌ را محراب‌ سجود خویش‌ ساخته‌اند، در صف‌ حق‌ پرستان‌ گردن‌ دعوی‌ نخواهند افراشت، و سیاه‌ مستانی‌ که‌ در جاده‌ زندگی‌ عنان‌ اختیار به‌ دست‌ قائد آمال‌ خویش‌ داده‌اند، جز در مقرٍّ‌ سَقَر بار اقامت‌ نخواهند انداخت.

ای‌ دل‌ غافل، دوستی‌ دنیای‌ بی‌قرار آبروی‌ اعتبار از چهره‌ حسنات‌ فرو می‌ریزد. ای‌ آن‌ که‌ از باده‌ غفلت‌ مستی، تفکر نما و درچاره‌ کار خود با پیر عقل‌ شوری‌ فرما که‌ اگر فرضاً‌ مالک‌ روی‌ زمین‌ گردی‌ و بساط‌ ملک‌ جمیع‌ شهریاران‌ را به‌ سر پنجه‌ تسخیر در نوردی، و سرکشان‌ عالم‌ چون‌ کمان‌ سر بر خط‌ فرمانت‌ نهند و گردنکشان‌ روزگار، خدنگ‌ وار به‌ طوق‌ بندگیت‌ تن‌در دهند، و دیده‌ بخت‌ بیدارت‌ هرگز روی‌ ناخوشی‌ نبیند و غبار ملالی‌ بر آئینه‌ خاطرت‌ ننشیند، و چهره‌ اقبالت‌ از گزند روزگار مصون‌ مانَد و گونه‌ حالت‌ را ناخن‌ مصائب‌ روزگار نخراشد، و نهال‌ دولتت‌ در جویبار زمان‌ جوان‌ و نوخیز باشد و ساغر دورانت‌ از باده‌ تعیش‌ و طرب‌ سرشار و لبریز گردد، آخرالامر چون‌ طبل‌ رحیل‌ فرو کوبند و ساحت‌ جهان‌ از وجودت‌ روبند و دست‌ اقتدار را به‌ رسن‌ ضعف‌ بندند، در آن‌ وقت‌ مال‌ و منال‌ و جاه‌ و جلال‌ سودی‌ نخواهد داد.

نهال‌ سعادت‌ ظاهری‌ جهانی‌ جز شقاوت‌ جاودانی‌ ثمری‌ ندهد، زیرا هیچ‌ نوشی‌ نیست‌ که‌ به‌ رنج‌ نیشی‌ نیالوده. لذایذ دنیوی‌ در حقیقت‌ تند سیلی‌ است‌ که‌ بسی‌ بناهای‌ دوستی‌ ویران‌ ساخته، و کهنه‌ گرگی‌ است‌ که‌ بسیار یوسف‌ به‌ دست‌ برادران‌ در چاه‌ انداخته.

دنیا جای‌ محنت‌ است‌ نه‌ جای‌ راحت، جای‌ خون‌ گریستن‌ است‌ نه‌ منزل‌ خشنود زیستن، هر سودی‌ از آن‌ متضمن‌ زیانی‌ است‌ و هر کمال‌ ظاهری‌ آبستن‌ نقصانی، در روی‌ هر گنجی‌ مار رنجی‌ خفته‌ و زیر هر طربی‌ دام‌ تعبی‌ نهفته. پس‌ اهل‌ تمیز به‌ نقد عمر عزیز متاع‌ قلیل‌ جهان‌ با چندین‌ عیب‌ نمایان‌ چرا می‌خرند؟! و ذائقه‌داران‌ روزگار از شهد آغشته‌ آن‌ به‌ هزار گونه‌ زهر بلا چگونه‌ لذت‌ می‌برند؟ جز این‌ نیست‌ که‌ غافلان‌ یاد مرگ‌ و خدا از دل‌ محو کرده‌ و روی‌ دل‌ به‌ تحصیل‌ شهوات‌ نفسی‌ نموده‌اند.

تمایلات‌ ناپسند به‌ لذت‌های‌ وافر و فریبنده، غالباً‌ چون‌ ابرهای‌ طوفانی‌ همه‌ حسنات‌ را در گذرگاه‌ خود نیست‌ و نابود کند و با نیروی‌ مهیبی‌ آنان‌ را به‌ گرداب‌ فلاکت‌ و بدبختی‌ سوق‌ دهد. این‌ لذات‌ کذایی‌ چون‌ جرقه‌ای‌ جهنده، قوای‌ روحی‌ را تضعیف‌ نموده‌ و با برهم‌ زدن‌ تعادل‌ روح‌ آدمی، او را از عزم‌ و اراده‌ لازم‌ برای‌ تحصیل‌ معنویات‌ ناتوان‌ گرداند. پس‌ آدمی‌ باید نفس‌ خود را بشناسد و آن‌ را از خطرات‌ طوفان‌ روحی‌ محافظت‌ نماید. بزرگان‌ فرموده‌اند: نفس‌ گوهر گرانبهایی‌ است، کسی‌ که‌ آن‌ را شناخت، نگاهش‌ داشت.

احتیاج‌ انسان‌ به‌ حیات‌ اجتماعی‌ از این‌ راه‌ است‌ که‌ طبعاً‌ به‌ امور زایده‌ و تکلفات‌ زندگانی‌ مایل‌ است‌ و علت‌ افتقار، زیادی‌ حرص‌ است، آمال‌ انسان‌ را نهایت‌ نیست‌ و حظوظ‌ و لذایذ را کرانی‌ نِی. انسان‌ نیز نمی‌تواند آرزوهای‌ خویش‌ را نابود کند، زیرا گسیختن‌ آرزوها و گسیختن‌ حیات‌ یکی‌ است، لیکن‌ می‌تواند در آمال‌ خویش‌ تغییراتی‌ دهد؛ صاحبان‌ فضیلت‌ عفت‌ می‌توانند آمال‌ خود را به‌ طرز لطیف‌تر و شریف‌تر در آورند.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.