خواب گران غفلت 2008/06/21

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد اول

غفلت چون زنجیری است که بر گردن انسان افتاده که نتواند سرش را بالا ببرد و از پذیرفتن سخنان حکمتی ممنوعش کند، در جلو و عقب او سدّ محکمی سازد و ارتباط او را با جلو و پشت سر قطع کند، علاوه بر آن پرده‌ای بر رویش کشد که هیچ نبیند «اِنّٰا جَعَلْنٰا فی اَعْنٰاقِهِمْ اَغْلاٰلاً فَهِیَ اِلَی الْاَذْقٰانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ وَ جَعَلْنٰا مِنْ بَیْنَ ‌اَیْدیهِمْ سَدّاً وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَاَغْشَیْنٰاهُمْ فَهُمْ لاٰیُبْصِرُونَ: ما در گردن­های آنان تا چانه­‏هایشان غل­هایی نهاده­ایم به طوری که سرهایشان را بالا نگاه داشته و دیده فرو هشته­اند و ما فراروی آنها سدّی و پشت‏ سرشان سدّی نهاده و پرده­ای بر آنان فرو گسترده­ایم در نتیجه نمی‏توانند ببینند» .

غفلت چون سدّ محکمی است که انسان را از امور گذشته و آینده غافل می‌سازد. انسان غافل نمی‌داند که از کجا آمده و مَبدأش چیست و کدام نیرو او را به این جهان پهناور آورده و نیز نداند به کجا می‌رود، به سوی سعادت یا شقاوت.

پس سعادتمند آن که گذشته را فراموش نکند و از آینده نیز غافل نباشد، چنان که در حدیث آمده: رحمت خدا شامل حال کسی است که بداند از کجا آمده، برای چه آمده و به کجا خواهد رفت. انسان با نظر به گذشته می‌تواند به عیب و نقص خویش پی برده آنها را جبران کند؛ گناهان و آلایش­ها را که مانند زنگار بر روح نشسته در آتش ندامت و پشیمانی از بین ببرد تا صفا و جلای روح باز گردد، و با نظر به آینده راه بازگشت به حق و کمال را طی کند و خود را از گناه محفوظ دارد. بنابراین غافلی که در جهل مرکّب بماند و در زندان مادیّت محبوس و در دریای شهوات و تخیلات غرق گردد، او از انسانیّت مُنقَطِع است.

علامت دیگر غافل این است که «سَوٰاءٌ عَلَیْهِمْ ءَاَنْذَرْتَهُمْ اَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاٰیُؤْمِنُونَ: و آنان را چه بیم دهی و چه بیم ندهی به حالشان تفاوت نمی‏‏کند، ایمان نمی­آورند»، و این صفت کسانی است که در آخرین درجه غفلت باشند، به نحوی که دو امر متّضاد مانند خوبی و بدی، کوری و بینایی، دانش و جهل، اِنذار و عدم انذار و مانند آن در نزدشان یکسان باشد. در بیان و انذار حضرت رسول اکرم(ص) نقصی نیست، ‌اینان خود بر دل­های خویش قفل زده و دریچه فهم را به روی خود نگشایند.

در آیه قبلی خداوند متعال غافلین را به زندانیانی تشبیه می‌نماید که در اتاق دربسته بوده و ارتباطی با خارج نداشته باشند، ولی در این آیه انحطاط بیشتری برای مُتَمَرِّدین از دستورات انبیاء قایل شده است. مرد زندانی که دست و پایش به زنجیر بسته شده چه بسا بدان ببالد که دلش آزاد و دریچه فهم به رویش باز است، ولی کسانی که در آخرین درجه غفلت بسر می‌برند علاوه بر محبوس نمودن خود در میان سدّها و موانع ظاهری، قفلی هم بر دریچه دل زده‌اند که مانع نفوذ سخنان حق و کلام مُستَدَلّ گردد؛ گویا که ‌ایشان را قلبی نیست.

روزی که راه شعور و ادراک بر انسان مسدود گردد و قوه تشخیص و تمیز خود را از دست دهد، او مرده‌ای است متحرک که حتی صاحبان قوه بیان و جاذبیّت هم نمی‌توانند این خفتگان و مردگان را زنده و بیدار کنند. از ‌این‌رو خداوند متعال می‌فرماید: ‌ای پیغمبر انذار و عدم انذار تو درباره آن غافلین یکسان است، سخنان تو در کسانی مؤثر است که خود را برای تحصیل و پذیرش حقایق آماده کنند «اِنَّمٰا تُنْذِرُ مَنْ اِتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمٰنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَهٍ وَ اَجْرٍ کَریمٍ: بیم دادن تو تنها کسی را سودمند است که حق را پیروی کند و از خدای رحمان در نهان بترسد، چنین کسی را به آمرزش و پاداشی پر ارزش مژده بده».

حصول علم را مراتبی است:

مرتبه اول با خواندن و نوشتن و از طریق اکتساب و اِستِفاضه صحیح حاصل آید.

مرتبه دوم، حَبّه‌ای است که خداوند متعال در اَراضی قلوب اولاد آدم به ودیعت نهاد و به دنیا فرستاد تا زحمت کشیده و آن را به آب اعمال صالحه و ریاضات و مجاهدات رشد و نمو داده به ثمر رساند. این حَبّه رمزی است از رموز علم که تا به کمال نرسد، قلب مستعد تجلّیات الهی نگردد.

مرتبه سوم، تجلّیات الهی است که از جانب حق‌تعالی به انسان افاضه می‌شود که معرفت تامّه در جمیع مراتب از آن حاصل آید.

هشیاران آنانند که جان خود را به تقوی آراسته و از علایق و عوایق رسته‌اند، فکر ایشان همواره در عالم قدس در طیران است و مدام قلب خود را برای قبول تجلّیات حق مستعد می‌کنند؛ چنان که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام به جناب کمیل می‌فرماید:

ای کمیل! روی زمین از ‌ایشان هرگز خالی نباشد، عدّه ایشان بسیار کم ولی مقام و منزلتشان نزد حق‌تعالی بس عظیم است. بعضی از ‌ایشان ظاهر و مشهور باشند و بعضی خائِف و مَغمور. آنچه را که اهل ثروت و نعمت دنیا بر خود سخت گرفته‌اند، ‌ایشان آن را بر خود آسان نموده‌اند؛ با اَبدانْ مُصاحِب اهل دنیایند ولی ارواحشان در عالم قدس در طیران است.

حصول این مقام قطعاً بدون تحمل ریاضات و مجاهدات الهی و بیداری از خواب غفلت میسّر نیست؛ خواب غفلت چند قسم است:

اول – هیچ یک از قوای باطنی انسان به مقام فعلیّت نرسیده است. دوم – قسمتی از قوای باطنی خود را به مرتبه فعلیّت درآورده و قسمتی هنوز فعلیت نیافته است. سوم – میان دو قسم فوق، لکن این فعلیت را به کمال نرسانده است.

افرادی که هیچ یک از قوای باطنی خود را به مقام فعلیت درنیاورده‌اند، اگر در این حالت از دنیا بروند، به بدبختی اَبَدُالآباد دچار خواهند شد. آنان که در اواخر عمر موفق به توبه گردند، به شرط جبران مافات به سعادت می‌رسند. امّا کسانی که ظاهراً توبه کرده ولی نتوانسته‌اند تلافی مافات نمایند، برهنه از کمالات بوده و روسیاه هستند.‌ اینان باید که در عالم برزخ تحت فشارها و سختی‌ها قرار گیرند تا تصفیه شده، آن تیرگی‌ها از روحشان زدوده شود. پس بر سالک است که هرچه زودتر تخم کمالات را در وجود خود برویاند و تا دم مرگ در نشو و نما و به ثمر رساندن شجره طیّبه الهی بکوشد و معاصی و خطاهای خود را جبران کند.

یکی از ریاضات همانا ریاضت خیال است. باید این خیال خطاکار متوجه صراط مستقیم، یعنی دین مقدس اسلام گردد، چنان که حق‌تعالی در اشاره به آن می‌فرماید: «فَتُوبُوا اِلیٰ بٰارئِکُمْ فَاقْتُلُوا اَنْفُسَکُمْ: به سوی آفریدگار خود توبه نمایید و نفس‏های خود را بکشید».

این خیال خطاکار وقتی از خواب غفلت بیدار شد، اعمال و خطاهای گذشته خود را دو گونه می‌یابد: یکی خوشگذرانی تن از لحاظ خوراک و پوشاک و امکانات نفسانی، و دیگری جاه و مقام و کسب آبرو و اعتبار پیش دیگران. اکنون باید خطاهای گذشته را جبران نماید، ولی در این معالجه باید رعایت احتیاط کند وگرنه ممکن است از مجاهدات خویش نتیجه‌ای نگیرد.

بنا به ‌معارف الهیه انسان می‌تواند سعید مطلق باشد و یا شقی ‌مطلق. سعید مطلق کسی است که قوای باطنی خویش را به مقام فعلیت رساند، و شقی ‌مطلق فردی ‌است‌که قوای باطنی خود را به فعلیت نرسانده ضایع کرده باشد. کسانی که میان این دو مرتبه‌اند، نسبت به فعلیت قوا تا حدّی سعیدند و نسبت به‌ عدم فعلیت قوا شقی هستند و می‌توانند در این ‌خِطّه خود را از مقامی به ‌مقامی ترقّی و یا تنزّل دهند. در مقام تنزّل امکان دارد آن ‌که تا حدّی سعید است، به ‌سوی اشقیاء حرکت کند و در مقام حرکت صعودی چه ‌بسا کسی‌که در مراتب شقاوت است به ‌سوی سعداء حرکت نماید. مطالعه در حالات بزرگان نشان می‌دهد که آنان به سعادت مطلق رسیده‌اند، زیرا تمام قوای باطنی خود را به فعلیت رسانده‌اند.

مرد الهی و طالب حقیقی همیشه خیرخواه مردم است، می‌خواهد ریشه شقاوت برکنده شده همه سعادتمند گردند. امّا آن مسلمان ظاهری که تنها خواستار سعادت خود یا عده‌ای بوده و آن را در شقاوت دیگران جستجو می‌کند، او شقی است. چنین فردی در اثر توقف در ظواهر دین، به حقیقت آن پی نبرده و در خواب غفلت آرمیده است.

طالبان حقیقی مدام از یک ناحیه می‌ترسند و از یک جهت مَغمومند، آن هم از ناحیه عمل خود. ترس از عمل، نشانه سعادتمندی و ترس از ناحیه‌ای جز عملکرد خود، سبب شقاوت و بدبختی است. چه توفیق بزرگی که نگرانی از اعمال خود، دیدگان انسان را گریان بدارد، که گریه و زاری امروز نشانه شادی و خنده آینده است. از ‌این‌رو پیشوایان الهی فرموده‌اند: وقتی خدا خواهد که خیری به مؤمنی برساند، او را بر عیوب خویش بصیر می‌گرداند. در حقیقت سیر و سلوک الی‌الله بر نَهْج اسلام آن است که بنده طالب وصول به مقامات روحانی و مراتب ترقّیات انسانی، خود را از همه هُموم دنیوی فارغ سازد و از حال دنیا پند گرفته باطن خویش را اصلاح نماید. حضرت امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: چه بسیار است مواضع پند و عبرت، ولی ‌اندک است عبرت گرفتن؛ و حضرت رسول اکرم(ص) می‌فرماید: غافل‌ترین مردم کسی است که از تغییرات دنیا پند نگیرد.

آری سالک تا دنیا را نشناسد نمی‌تواند از آن منصرف و روگردان شود، چه این که دنیا محل فکرت و حیرت و عبرت و حسرت و ندامت و لغزش است. دنیا مزرعه مؤمنین و مَعبَر سالکین و معشوقه مغرورین و مَزبَلِه عارفین است.

دنیا مکّاره‌ای است فریبنده و در هر ساعت برای او کشته و هلاک‌‌شده است. دنیا دریایی است بی‌پایان، غرق‌شدگان در آن بسیار و دوستانش به او مشغول و از خداوند معزول و در راه او مقتولند، لیکن عارفان از همه هموم و غموم آن فارغند.

خوشی‌های دنیا مقرون به هَمّ و غم و تَریاق آن، سمّ و شفاهای آن درد و الم و زندگانی آن سراب و آبادی‌هایش خراب «وَ فی حَلاٰلِهٰا حِسٰابٌ وَ فی حَرٰامِهٰا عِقٰابٌ: در حلال آن، حساب است و در حرامش، عقاب».

اگر کسی بخواهد از بحر پرآفت دنیا به سلامت عبور کند، باید نکات چندی را به کار بندد:

اول – تفکر نماید در عاقبت امر خود، و تصحیح نماید اعمال و افعال و عقاید خود را قبل از رسیدن اجل، و صرف‌نظر کند از عیوب دیگران.

دوم – نصیحت کند نفس خود را قبل از نصیحت کردن دیگران تا مورد عِتاب حضرت احدیت واقع نشود.

سوم – دشمن دارد دنیا را ظاهراً و باطناً چه، دوستی دنیا مُنافی با محبت خداست، و دوستی حق‌تعالی اصل و حقیقت ‌ایمان است و مُلازمِ عداوت و دشمنی با دنیاست.

چهارم – ترک نماید آنچه را که در دنیا وسیله سعادت و رستگاری او نیست.

پنجم – از نصیحت و موعظه دیگران باز نایستد و هر کسی را به ‌اندازه فهم و استعدادش ارشاد نماید.

ششم – غضب خود را فرو نشاند و کَظمِ غِیظ کند.

هفتم – حتی‌المقدور سعی نماید در تبدیل اخلاق رذیله به اخلاق حسنه، مثلاً جهل را بَدَل به علم و حسد را تبدیل به رأفت و تکبر را مبدَّل به تواضع نماید، و بداند که سرآمد صفات ممدوحه صدق است و بدترین صفات مذمومه کذب. لذا عرفا صدق را افضلِ فضایل می‌شمارند زیرا که صدق، مستلزم فضایل دیگر است.

هشتم – قناعت کند به آنچه حق‌تعالی عطا فرموده.

نهم – ممارست کند بر کلمات حضرات انبیاء و اولیاء و علما و عرفا و دوری جوید از استماع کلمات اهل ضلال و وَبال مانند مُتَصَوّفه که این نام را برای خود دامی قرار داده‌اند.

دهم – سالک باید در همه عباداتِ قولی مانند اذکار و ادعیه و تلاوت قرآن، و در عبادات فعلی مانند نماز و حج و اعتکاف، و در عبادات مالی مانند زکات و خمس و صدقه، در کمال نشاط و انبساط بوده در مقام اخلاص باشد.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.