گفتار بیستم 2013/10/03

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: تعلیم و تربیت (ارشاد) - جلد اول

یکی از صفات حمیده افراد با ایمان تغافل بجا است و آن عبارت از این است که آدمی چیزی را بداند و از آن آگاه باشد ولی با عمد و اراده، خود را غافل نشان دهد و چنان وانمود کند که از آن نا آگاه و بی اطلاع است. این عمل اگر بجا و در مورد صحیح انجام پذیرد از نظر اخلاقی بسیار ممدوح و پسندیده است و می‌تواند در پاره از موارد ثمرات عالی و نتایج مهم ببار آورد.
گاهی عیوب دیگران را نادیده گرفتن و در لغزش‌های این و آن خود را غافل نشان دادن، در اصلاح اخلاق و اعمال ایشان مؤثرتر از اظهار کردن و به رو آوردن است و مصلحت اقتضا می‌کند که دانسته خویش را پنهان داریم و تغافل را جایگزین انتقاد نماییم.
انتقاد یکی از عوامل اصلاح جامعه است، افراد موظفند در مواقعی که از عیوب و نقایص دیگران با اطلاع شدند با حسن نیت آن ‌را تذکر دهند و از روی خیر خواهی به عملشان اعتراض نمایند و با رعایت ادب و اخلاق از نادرستی باز دارند، چه، سکوت در مقابل گناه و سیئات اخلاقی به منزله امضاء ناپاکی و موافقت در انحراف‌های اجتماعی است.
اما در جایی که شخص مرتکب گناهی شده و از آگاهی دیگران بیم و هراس دارد مصلحت ایجاب می‌کند که رازش را پوشیده داریم و خود را نا آگاه جلوه دهیم و اطلاعمان را باز‏گو نکنیم و از دانسته‏های خویش تغافل نماییم تا شخص برای مصون داشتن شرافت خویش پیرامون آن عمل نگردد و گناهی را که مرتکب شده تکرار ننماید.
خلاصه در زمینه انحراف‌های قانونی و اخلاقی در اغلب موارد لازم است اطلاعات خود را آشکار کنیم و آگاهانه انتقاد نماییم، ولی مصلحت ایجاب می‌کند که در پاره از موارد خود را غافل نشان دهیم تا پرده حیاء گنهکار پاره نشود و در انجام عمل ناروای خود جری و جسور نگردد.
اولیاء گرامی اسلام در ضمن روایات متعددی اهمیت و ارزش تغافل را گوشزد ساخته و خاطر نشان نموده‌اند که تغافل از فضایل اخلاق و از صفات حمیده افراد با ایمان است.
تغافل همیشه و همه جا پسندیده و ممدوح نیست، چه بسا افرادی که خود را غافل نشان می‌دهند ولی در این کار حسن نیت ندارند بلکه محرکشان هوای نفس و خود خواهی و دیگر اندیشه های پلید است.
تغافلی که در اسلام ممدوح شناخته شده و اولیاء گرامی پیروان خود را به رعایت آن تشویق کرده‌اند تغافلی است که ناشی از عقل و مصلحت و هماهنگ با اخلاق و فضیلت باشد و تغافل کننده آن‌ را با حسن نیت و اندیشه پاک انجام دهد.
تغافل واپس زدن مطلبی است از ضمیر ظاهر به ضمیر باطن و موضوعاتی که مورد تغافل قرار می‌گیرند همانند تمایلات سر کوب شده و خاطرات‌ تلخی هستند که به علتی یا عللی از ضمیر ظاهر به ضمیر باطن رانده می‌شوند.
تغافل یک عمل غیر عادی است و برای انجام آن نیرویی لازم است که شخص را در فشار بگذارد واو را به تغافل وادارد. کسی که چیزی را می‌داند و می‌خواهد خود را از آن غافل نشان دهد باید دانسته های خود را از ذهن آگاه رانده و در ذهن نا آگاه مستقرش نماید و مراقبت کند که از کانون خفا بیرون نجهد.
ادامه تغافل کاری است بس دشوار، و انجام آن بدون عزم راسخ و تصمیم قاطع میسر نیست زیرا نیروی غضب، شخص را آرام نمی‌گذارد و متصل به او فشار وارد می‌کند که در جهت مخالف قدم بر دارد و نادیده گرفتن را ترک گوید. بنابراین برای فرو نشاندن غریزه غضب و مهار کردن تمایلِ انتقاد باید از عقل و اراده استفاده کرد.
تغافل بجا و نادیده گرفتن به موقع، خواه ممتد و خواه کوتاه مدت، در تقلیل نا‏ملایمات و تخفیف آلام زندگی نقش مؤثری دارد. ما بخواهیم یا نخواهیم حیات دنیا را انواع بلایای طبیعی و آفات اجتماعی احاطه کرده است و هر انسانی در طول زندگی کم و بیش با پیشامدهای ناگوار روبرو می‌شود؛ افرادی که روحاً ضعیف و کم ظرفیت‏اند وقتی با حادثه ناگوار روبرو شدند توجه خود را بیش از حد به آن معطوف می‌دارند و آن پیشامد را در ذهن خود با یاد آوری مکرر از آنچه هست بزرگ‌تر می‌کنند و بر رنج و ناراحتی خویش می‌افزایند.
اشخاصی که روحشان قوی و با ظرفیت‏اند هنگامی‌که به پیشامدهای ناگوار بر خورد نمودند، عاقلانه می‌اندیشند و اگر بتوانند آن‌ را رفع کرده و موجبات رهایی خویش را فراهم می‌سازند و اگر نتوانند حتی‌المقدور می‌کوشند با تغافل از شدت فشار و ناراحتی بکاهند و رفته رفته بدست فراموشی‌اش بسپارند.
آرامش فکر و آسایش خاطر و عقل و مصلحت ایجاب می‌کند که تغافل کنیم. کسانی که تغافل نمی‌کنند ونمی‏خواهند پیشامدهای ناگوار را نادیده بگیرند همواره در رنج و عذابند و عمرشان با خشم و خشونت طی می‌شود و ایام حیات را با تلخ کامی می‌گذرانند.
انتقاد بجا مردم را واقع بین می‌سازد، اعمال مردم را اصلاح می‌کند، راه رشد و ترقی را به روی فرد و جامعه می‌گشاید، و زمینه تکامل را فراهم می‌سازد. دانش بشر در پرتو انتقاد های بجا و صحیح پیشرفت کرده و مدارج عالی خود را می‌پیماید، صحت و سقم نظریه‏های علمی بر اثر انتقادهای صحیح است. انتقاد بجاست که مسیر سعادت و رستگاری را ارائه می‌نماید.
معمولاً در انتقاد های اخلاقی سخنان منتقد بدو هدف اصلی اصابت می‌کند: یکی عملی است که آن ‌را نادرست تشخیص می‌دهد و خاطر نشان می‌سازد، و دیگری شخصی است که آن عمل نادرست را انجام داده و مورد انتقاد قرار گرفته است. آنچه باعث خشم و خشونت و گاهی کینه و عداوت می‌شود ضربت روحی و آسیبی است که بر حب ذات شخص وارد می‌آید.
برای آن که انتقاد به حب ذات شخص آسیبی نرساند واو را به مقاومت و لجاج وادار نکند، باید منتقد طوری سخن گوید و گفتار خویش را به شکلی القا نماید که هدف اصلی از انتقاد ظاهراً عمل باشد نه عامل؛ در این صورت نتیجه مطلوب عاید می‌گردد، و پیشوایان مقدس اسلام این روش را در انتقادات خویش مکرر بکار برده‌اند.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.