طلاق ، حلال مبغوض 2008/05/29

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد اول

تکالیف و وظایف سالکین طریق حق، ماورای عموم است. سایر افراد در عدم رعایت مستحبات و مکروهات بسا که مسئول نباشند، اما سالکی که در مکتب مقدس استاد الهی تربیت یافته باید تا حدّ امکان این امور را به رضای حق مراعات نماید، چه رسد به ترک واجب یا ارتکاب کبیره‌ای!

سالکینی را بشارت است که علاوه بر رعایت واجبات و محرّمات، مباشرت به نوافل و اجتناب از مکروهات نمایند، که بدون مراعات این دو به مقام اَعلیٰ عِلّیّین نتوان رسید.

هر یک از مستحبات و مکروهات را به لحاظ اِستِحباب و کراهت مراتبی است. یکی از اعمال مکروهه طلاق است که به علت کراهت مافوق تصورش، توصیه شدید به اجتناب از آن است.

طلاق، حلالی است مبغوض و منفور! در حالی که تمام امور و اعمال مبغوض و منفور از نظر اسلام، تحریم شده، پس حلال مبغوض چیست که اسلام از طرفی خشم‌آلود به طلاق‌دهنده می‌نگرد و از او بیزار است، و از سوی دیگر مانع قانونی در جلو او قرار نمی‌دهد؟

حقیقت این است که ازدواج عُلْقه‌ای طبیعی است نه قراردادی، از ‌این‌رو برای آن قانون طبیعت وضع شده نه پیمان قراردادی مانند رهن و اجاره و وکالت. این پیمان­ها مربوط به یک سلسله امور اجتماعی است و برای آنها قانون طبیعت وضع نشده، زیرا طبیعت و غریزه در آنها دخالتی ندارد، لکن پیمان ازدواج بر پایه مهر و محبت و یگانگی استوار است.

طلاق نیز مانند ازدواج، پیش از هر قانون قراردادی، در متن طبیعت دارای قانون طبیعی است. ازدواج، پیمان یگانگی و محبت و اتصال است و طلاق، جدایی و انفصال. چه در ازدواج و چه در طلاق باید قانون طبیعت رعایت شود.

اصل پیمان ازدواج بر اساس یگانگی و محبت استوار است و همکاری، فرعی است از فروعات آن. اما پیمان­های قراردادی بر مبنای همکاری است. در مکانیسم طبیعی ازدواج، زن در کانون خانواده مقام محبوبی دارد. اگر شعله محبت مرد نسبت به او خاموش گردد و زن از مقام محبوبی سقوط نماید، نظام خانواده برهم می‌خورد و پیمانی که بر مبنای مهر و محبت استوار باشد، تابع زور و قدرت نیست.

در قراردادهای اجتماعی، قانون می‌تواند دو نفر را مُلزم به همکاری عادلانه کند، لکن به اجبار و قدرت قانونی نمی‌توان دو نفر را ملزم به دوستی و صمیمیت با هم نمود تا نسبت به همدیگر فداکار و سعادتخواه شوند. موقعی که مرد سلب محبت از زن نمود و روابط محبت‌آمیز از میان رفت، چگونه می‌توان با قدرت قانون آن دو را در مقام محبوبیت و دوستی نگاهداشت؟ این است که اسلام به این وضع ناگوار با دیده تأسف می‌نگرد. اگر چه برای جلوگیری از طلاق، دستورات حکیمانه‌ای صادر فرموده، ولی در صورت عدم حصول اثرات مفید و مثبت، راضی به بقای آن وضع نابسامان نیست.

بدترین اهانت به زن سلب محبت مرد از اوست که بگوید من تو را دوست ندارم و از تو متنفرم. حال آیا رواست که اسلام قانونی در جلوی او بگذارد که به زور و اجبار زن در خانه مرد نگاهداری شود؟ آری به اجبار می‌توان زن را در خانه مرد نگه‌داشت و هزینه نگهداری و نفقه او را تأمین کرد، ولی بدین وسیله بین آن دو محبت ‌ایجاد نمی‌شود.

اکثر محبت زن، معلول محبت مرد به اوست. وقتی مرد به همسر خود مهر نورزد، زن نیز از او سلب محبت می‌کند. از ‌این‌رو بعد از انجام دستورات حکیمانه اگر اصلاحی صورت نگیرد، اسلام ادامه چنان زندگی نابسامان را جایز نمی‌داند.

امّا آغاز سلب محبت از ناحیه زن مانند سلب محبت مرد از او نیست و خانواده را متلاشی نمی‌کند. طبیعت، کلید سعادت خانواده را به مرد سپرده و اوست که باید به زن محبت کند. با شروع بی‌مهری از ناحیه زن، معمولاً محبت مرد به زن نه تنها از بین نمی‌رود که ممکن است آن را تیزتر کند. اگر مردی دانا و عاقل باشد، با ابراز محبت می‌تواند زن را بر سر مهر آورد.

زن بسیار حساس و کنجکاو در مورد مهر شوهر است خصوصاً در ایام بارداری. او با احساس اولین حرکت بچه در درونش خوشحال شده و گاه می‌خواهد به ‌کلّی از عالم بیرون خلوت کند و کمال توجه را معطوف به ‌بچه خود نماید. در این ایام، توقع زن نسبت به ‌مهر و محبت همسرش روزافزون ‌است. در این دوران گاه دل ‌او خواهان بعضی چیزها و روی‌گردان از برخی دیگر است؛ مرد باید به این امر اهمیت دهد و با توجه خاص مراقب حال زن باشد.

در مدت بارداری وظایف مرد ماوراءِ اوقات دیگر است، لکن متأسفانه بیشتر مردان از این وظایف شانه خالی می‌کنند. زنی که ‌اندامش ناموزون گشته و از وِجاهتش کاسته شده، تهوّع و دردهای متوالی به او عارض می‌شود، با همه این زحمات خوشحال است که در آینده نزدیک به افتخار مادر شدن نایل می‌گردد. در قبال این افتخارات و زحمات، اگر شوهر ناجوانمردانه به زن و بچه بی‌اعتنا شود، این افتخار جای خود را به حقارت می‌دهد و این آبستنی برای او، نه افتخار که اِحتِضار است.

از وظایف مهم مرد، ابراز مُداوم عواطف و احساسات خود نسبت به ‌همسر است. این امر سبب افزایش عواطف زن نسبت به ‌فرزندش می‌شود. عواطف ‌مرد به ‌مانند باران کوهساران است و زن به‌ منزله چشمه و فرزندان به‌ منزله گل­ها و ریاحین. اگر باران از کوهسار سرازیر نشود، چشمه خشک شده، نمی‌تواند با آب زلال خویش، گل­ها و ریاحین را سیراب نماید. آری اگر محبت همچون باران حقیقت سرازیر نگردد، چشمه خشک و گل­ها پژمرده می‌شوند. پس صفای خانواده از مهر و محبت و عواطف مرد است.

شوهری که در راه هوی و هوس و به خاطر اختیار نمودن زن دوم، همسرش را شکنجه دهد، چه چیزی می‌تواند این بی‌مهری او را جبران کند و جایگزین نیاز زن به محبت شوهر شود؟ این است که اسلام با طلاق ناجوانمردانه شوهر سخت مخالف است و برای جلوگیری از آن، دستورات مهمی صادر فرموده است.

خدای تعالی موقع ازدواج از مرد پیمان می‌گیرد که «فَاِمْسٰاکٌ بِمَعْرُوفٍ اَوْ تَسْریحٌ بِاِحْسٰانٍ: پس یا زن را به خوبی نگاه داشتن یا به شایستگی آزاد کردن» یعنی من عهد و پیمان می‌بندم که از همسرم خوب نگهداری کنم، و وقتی به دلایل شرعی بنا بر طلاق او شد، به نیکی و احسان او را طلاق دهم.

حضرت صادق(ع) می‌فرماید که مرد باید در مقام ازدواج به زبان حال و قال گوید «اَقْرَرْتُ بِمیثٰاقِ الَّذی اَخَذَ اللهُ: من متعهد می‌شوم که بر عهد و پیمان خود وفادار باشم»، همان پیمان «فَاِمْسٰاکٌ بِمَعْرُوفٍ اَوْ تَسْریحٌ بِاِحْسٰانٍ». حضرت رسول اکرم(ص) می‌فرماید: «اِتَّقُوا للهَ فِی النِّسٰاءِ فَاِنَّکُمْ اَخَذْتُمُوهُنَّ بِاَمٰانَهِ اللهِ وَ اسْتَحْلَلْتُمْ فُرُوجَهُنَّ بِکَلَمَهِ اللهِ: در مورد زنان با تقوای الهی رفتار کنید که آنان امانات الهی در دست شما هستند و به کلمه الهی آنان را برخود حلال کرده­اید».

مردان هوسران سست ‌ایمانی که در صدد طلاقند، به بهانه‌های گوناگون زنان خود را تحت شکنجه قرار می‌دهند، مثلاً به این بهانه که چرا او دختر زاییده! حتی امروز هم در این باب ناراحتی‌های زیادی دیده می‌شود.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.