حالات اواخر سیر 2008/01/13

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد اول

پنجم- حالات اواخر سیر

حالاتی که تا رسیدن به مقام وصول علی‌الخصوص در اواخر سیر، عارض می‌گردد عبارتند از: توکّل، رضا، تسلیم، توحید، اتحاد.

توکّل، اظهار عجز و ناتوانی است در همه امور و انقطاع بنده از ماسِوَی‌الله. توکل این نیست که انسان از همه کارها دست باز دارد و به خدا واگذارد، بلکه سالک راه حق باید بداند که در وقوع همه کارها شروط مؤثر نیست، و نیز وقوع همه کارها در غیر شروط نیست، بلکه تنها در وقوع بعضی کارها شروط مؤثر است. اگر کسی وقوع تمام کارها را در غیر شروط بداند، جبر در خیال آید و اگر وقوع تمام کارها را به شروط نسبت دهد، قَدَر در خیال آید و اگر به نظر راست بنگرد، نه جبر مطلق است و نه قَدَر مطلق. بدون علم بر جبر و قَدَر، توکّل حاصل نشود و حصول کمال این علم بدون ریاضت قوه عاقله میسّر نگردد.

از حالات عارضه بر اهل سلوک تا رسیدن به کعبه مقصود، حال رضاست. پس شرط است برای کسانی که قصد رجوع به او دارند، چه به وسیله عبادات و طاعات و چه به وسیله سلوک در طریق مجاهدات و ریاضات، این که اول مقام رضا را محکم و استوار نمایند.

مقام رضا همان خشنودی است به آنچه خدای رحمان مقدر فرموده. سالک طریق حق نخواهد و اراده نکند غیر آنچه را که خدا خواسته، این است که عارفان راه حق آن خواهند که او خواهد، زیرا که اگر چنین نباشد با مقام رضا مُنافات خواهد داشت. پس محب و عاشق حقیقی آن خواهد که محبوب و معشوق او خواهد.

مقام رضا بدون فَناءِ اراده حاصل نمی‌شود. در حقیقت فناءِ اراده در اراده حق‌تعالی، همان فناءِ صفت است در صفات حق‌تعالی. فناء اراده حاصل نمی‌شود مگر به ترک حظوظ نفسانی که این معنی برای عوام بسیار مشکل است.

بالجمله رضا همان رضایت است به آنچه خدا خواسته که آن ثمره محبت است و لازمه آن، عدم انکار است بر خواسته خدا، این است که عارفان طریق حق نخواهند غیر آنچه خدا خواهد، چه در ظاهر و چه در باطن، چه در دل و چه در قول و چه در فعل.

اهل ظاهر را مطلوب آن بوَد که خدا از ‌ایشان راضی باشد تا از خشم و عقاب او ‌ایمن گردند. امّا اهل باطن را مطلوب آن بوَد که از خدا راضی باشند، و آن چنین باشد که هیچ حالی از حالات مختلف مانند مرگ و زندگی و فناء و بقاء و مشقّت و راحتی، مخالف طبع ‌ایشان نباشد؛ زیرا می‌دانند که صدور همه از اوست و بر غیر ارادت و مراد او مطلبی اختیار نکنند.

هرکسی که تساوی حالات مختلف در طبعش راسخ گردد، آن خواهد که خدا خواهد. لذا بزرگان فرموده‌اند هرچه او را آید باید، پس هرچه او را باید آید.

خداوند متعال آنگاه از بنده‌ای راضی شود که حالات مختلف نسبت به او مساوی باشد. پس حقیقت لذت معنوی برای عرفای طریق حق است، زیرا که ‌ایشان را بایست و نبایست نباشد و همه بایست و نبایست به ‌ایشان بایست بوَد. از این‌رو عارفان کوی وصال نه بر هیچ حادثی مُبتهج و نه بر هیچ فائِتی متأسّف گردند.

از حالات سالکین طریق حق که در بین سلوک عارض می‌شود، تسلیم است و مقام تسلیمْ فوق مقام توکل است، چه در توکل سالک در انجام امری خدا را وکیل نموده و تعلق خود را به آن کار باقی می‌داند، ولی در تسلیم قطع آن تعلق نموده تا هر امری که آن را به خود متعلق می‌شمرد، متعلّق به او داند. این مرتبه فوق مقام رضاست، چه این که در مرتبه رضا هرچه خدا کند موافق طبع او باشد، ولی در مرتبه تسلیم سالک طبع خود و موافق و مخالف آن را جمله به خدا واگذارد، یعنی در این مقام او را طبعی نیست که موافق و مخالفی باشد.

تسلیم را مراتبی است:

اول – تسلیم شدن سالک است به آنچه از عالم غیب در عالم شهادت شهود می‌کند، به سببی از اسباب سماوی یا ارضی. سالک‌ الی‌الله باید متوجه باشد که در این حوادث شک و شبهه‌ای در قلب او داخل نشود.

دوم- تسلیم شدن علم ظاهر است به علم باطن، زیرا بعضی امور از نظر سالک عارف مخفی است و حِکَم و مصالح آنها جز خدا کس نداند.

سوم- تسلیم نمودن آنچه غیر حق است به حق‌تعالی بدون ‌این که تسلیم خود را مشاهده نماید. زیرا در شهودِ تجلّی حق، باقی نمی‌ماند چیزی از ظلمات عالم امکان، به جهت آن که عارف در این مرتبه خالص می‌گردد از برای شهود حق و صفات و افعال او، و در نتیجه سالم می‌ماند از شهود تسلیم و سایر متعلّقات خود.

توحید را مراتبی است:

مرتبه اول – از نظر در آیات و مصنوعات و استدلال پی می‌برد به خالق کاینات.

مرتبه دوم- بعد از طی مراحل نظر و استدلال از همه ادلّه عقلیه و نقلیه چشم می‌پوشد. چه ادلّه را به واسطه اشتمال بر قیاسات و مناقشات حجاب می‌داند، به جهت آن که عارفان طریق حق در مشاهدات غیبی و لارَیْبی جلوه محبوب را دیده‌اند.

فرق است مابین توحید و اتحاد، توحید یکی کردن باشد و اتحاد یکی شدن. در توحید شائبه تکلّفی است که در اتحاد نیست. کسی که یگانگی مطلق در دلش راسخ گردد به اتحاد رسیده است.

اتحاد آن نیست که بعضی توهّم کرده‌اند که یکی شدن بنده باشد با حق‌تعالی، که بعضی ظاهر‌بینان و از عالَم باطن بی‌خبران، به محض استماع این کلمات و شنیدن سخنان و معانی مشروع غیرمعروف عرفا، اعراض نموده و زبان به ‌ایراد و طعن و تکفیر و تفسیق گشوده، به سایر کلمات و مقامات ‌ایشان نمی‌نگرند. بلکه مراد از اتحاد آن است که عارفان طریق حق غیر خدا نبینند و بی‌تکلّف گویند هرچه جز اوست از اوست.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.