ضرورت صدق 2008/04/15

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد اول

از جمله لوازم ‌ایمان، صدق و اخلاص است چه، نور اسلام در اخلاص است و نور ‌ایمان در صدق. از ‌این‌رو سالک باید صدق و اخلاص را شِعار خود سازد. صِدّیق کسی است که در تمام حالات و صفات و اقوال و افعال، راستی او را ملکه بوده باشد. پیشوایان الهی فرموده‌اند: «اَلنَّجاهُ  فِی الصِّدْقِ: نجات در صدق است»، همه اسرار موفقیت در این جمله قصیر نهفته است و تفصیل آن در پیشگاه صاحبدلان است. چه علم اجمال‌بردار نیست، هرجا علم هست، تفصیل نیز هست. لازمه ادراک مراتب معانی معنوی و باطنی آن، دور شدن از قساوت قلبی و حصول نرمش و لطافت دل است.

بزرگان فرموده‌اند که صدّیق کسی است که با خدای خود راست رود، در نفس به مجاهدت، در دل به مشاهدت، در روح به ملاطفت. نفس خانه امانت است، دل حرم مشاهدت است، روح مَحرَم‌خانه لطافت است، سرّ مَحَطّ رحل عشق است، اَخفیٰ خدا داند چیست و دارنده و داننده آن کیست.

بنابراین یکی از مراتب صداقت، صدق با خود است. روح انسانی خواهان رهایی از محدودیت­های دنیوی و حرکت به سوی جاذبه‌های الهی است تا عظمت مطلق را در ­بر گیرد. امّا کسی که به این حقیقت توجه ندارد و خویشتن را با نعمت­های کذایی دنیا می‌فریبد، او علاوه بر خیانت به جامعه بشریت، بالاترین خیانت را به خویشتن می‌کند «عِبٰادَ اللهِ اِنَّ اَنْصَحَ النّٰاسِ لِنَفْسِهِ اَطْوَعُهُمْ لِرَبِّهِ وَ اِنَّ اَغَشَّهُمْ لِنَفْسِهِ اَعْصیٰهُمْ لِرَبِّهِ: ‌ای بندگان خدا خیرخواه‌ترین مردم برای خویشتن، مطیع‌ترین آنهاست برای پروردگارش، و خیانتکارترین مردم برای خویشتن، عاصی‌ترین آنهاست نسبت به پروردگارش». آری در جدول خیانت­ها هیچ خیانتی بالاتر از خودبینی نیست، و در شمارش جنایت­ها هیچ جنایتی زشت‌تر از خود‌فریبی نیست.

در حقیقت، کسی که خویشتن را بفریبد، او جان خود را گم کرده است و کسی جز خود او نتواند جانش را پیدا کند. رهبران راستین فقط چراغی فرا راه گم‌کردگانِ جان می‌گیرند، لکن راه رفتن و نگریستن و تجسّس وظیفه خود انسان است.

فردی که با دل فارغ و تکیه بی‌اساس بنشیند و در برابر حق و حقیقت به علت‌تراشی پردازد، آن چون و چراها و شطرنج‌بازیهای فکری و خیالی، هرگز نمی‌تواند دوای دردهای او باشد. آنها پارچه‌های مسمومی است که روی درد را پوشانده، آن را مُزمِن و ریشه‌دارتر می‌کند.

کسی که در برابر حق و حقیقت به عذرآوری پردازد، او از جان خود فرار کرده است؛ و فردی که برای فرار از جان خویش اصرار ورزد، تقصیر هادی و رهبر چیست؟ حق واقعیتی است که جز با جدیّت حیاتی دریافت نمی‌شود و حیات حقیقی، پدیده با عظمتی است که برخورداری از آن منوط به ادراک آن است.

انسانی که به جای عمل، سخن گوید و به جای تفکر و تعقل، به تخیل و آرزوهای بی‌اساس پردازد و زندگی امروز را با وعده فردا بفریبد، چگونه توقع دارد که مورد اعتماد و اطمینان دیگران واقع گردد و آنان محاسبات زندگی خود را روی دَعاوی و وعده‌ها و پیمان­های او قرار بدهند؟!

فرار انسان از هر امتیازی، در حقیقت گریز است از خویشتن، که شدیدترین بیماری‌های روانی است. نادیده گرفتن این درد کشنده با عوامل گوناگون تخدیری را فایده‌ای نباشد، زیرا آن عوامل به زودی از بین رود ولی آثار سوأش که از خود بیگانگی است، باقی ماند.

بنابراین بر سالک است که توجه به وضع روحی خود نماید، مرتباً درصدد ارزیابی از خود و کارهای خود بوده و صادقانه در رفع معایب و نواقص خویش بکوشد، نقطه شروع اصلاح را در وجود خود بیابد. از روی واقع‌بینی کارهای دیگران را نیز ارزیابی نماید، لکن آگاه باشد که توجه به عیوب دیگران و زشت و ناروا شمردن آنها و در عین حال خود مرتکب آنها شدن، اَبلهی است.

کسی که می‌خواهد طریق کمال را بپیماید، باید بداند که از فضاهای خالی عبور نمی‌کند، بلکه او همچنان که به هدف‌گیری، انتخاب وسیله و آماده نگهداشتن وسایل تشخیص و تحریک درونی نیازمند است، به پاکی درون نیز احتیاج دارد، چه بدون پاکی و صفای دل به کمال نتوان رسید.

از جمله مراتب دیگر صداقت، صدق با دیگران است. تجسس و خبرگیری‏های رِندانه و غیرصمیمانه از احوال غیر، خلاف صدق است و در تزلزل روحی سهم مهمی دارد. منشأ آن گاهی جلب منافع مادی و یا صرفاً حسدورزی و ‌ایجاد مانع در راه رشد و پیشرفت دیگری است. نتیجه رسوخ این صفت غیرانسانی، بدبینی و تزلزل اطمینان نسبت به غیر در جامعه است، که از موجبات درگیری‌ها و یک سلسله نفرت­ها و نفاق­ها در بین انسان­هاست.

سالک الهی موظّف به صدق است با کسی که با او از در صدق درآید، و این حقی است که باید اداء شود. گرچه مراتب صداقت یا سیاست هر فردی در اعمال و رفتار و حالات او هویداست، ولی تشخیص آن برای همگان میسّر نیست، امّا مردان الهی کیفیت و کمیت تفکر دیگران را ادراک و به مشیت الهی، در حد کمال بدان واقف می‌گردند.

در مقابل حرکات و رفتار غیرصادقانه، وظیفه سالک متنبّه کردن اوست و در صورت عدم تنبّه، موظف به تداوم صدق با او نیست، بلکه باید با تدبیر الهی چنان عمل کند که به پیشرفت حقایق لطمه‌ای وارد نیاید.

پاره‌ای از صداقت­ها، سیاست‌نما و پاره‌ای از سیاست‏ها، صداقت‌نما هستند. اکثر انحرافات و تفرقه‌ها از سیاست­های صداقت‌نما برخیزند که برخی برای وصول به خواسته و مَرام خود، ظاهراً از در صدق و دوستی درآیند. در این مقام پس از مسلم شدن صداقت یا سیاست چنان فردی، وظیفه سالک مشخص می‌گردد، امّا در اصل وظیفه او صداقت است چه «کسی که بر سرنوشت نهایی خویش عالم شود، هرگز حیله و تزویر نمی‌کند: مٰا یَغْدِرُ مَنْ عَلِمَ کَیْفَ الْمَرْجَعُ». نه انسان ناآشنا به حقایق اسلام و احکام الهی می‌تواند موفق به مراعات صدق شود و نه انسان غیرمتعهد به اسلام، توانایی عدالت و عادل شدن را داراست، زیرا راه و رسم صدق و عدالت را کلام الهی و قانون آسمانی نشان می‌دهد. تجلّی کمالیّه ‌ایمان، آنان راست که مراحل صداقت را طی کرده و به مرتبه کمال آن قدم گذاشته‌اند و بنا به آیات قرآن، در ردیف صدّیقین محسوب شده‌اند.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.