قضا وقدر الهی 2010/11/19

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: مبدا و معاد

قضا و قدر الهی

قضا خواست الهی است و قدَر، کیفیت خواست او. جهان هستی روی قضا و قدر و اندازه‌گیری اجمالی و تفصیلی استوار شده است: «اِنّا کُلَّ شَیءٍ خَلَقناهُ بِقَدَرٍ: ماییم که هر چیزی را به اندازه آفریده‏ایم». کوچک‏ترین ذرّات ارضی و بزرگ‏ترین اجرام سماوی، به حساب دقیق خلق شده و به اندازه‌گیری صحیح در جای خود قرار گرفته است: «الشَّمسُ وَ القَمَرُ بِحُسبانِ: خورشید و ماه بر حسابی هستند». تمام فعالیت قوا و حرکات و سَکَنات انسان نیز به قضا و قدر الهی است.

برخلاف اهل تفویض که روی بی‌ایمانی یا بی‌اطلاعی، اصل قضا و قدر را انکار کرده، آن را امری بی‌اساس تصور نموده‌اند، و نیز برخلاف اهل جبر که روی بی‌خبری از مبانی دینی و علمی و یا سوء فهم از آنها، تمام قضایا و وقایع را به حساب قضا و قدر گذارده، بشر را در برابر آن عاجز و ناتوان خیال کرده‌اند، قسمتی از قضا و قدر در مورد انسان، حتمی و جبری و غیر قابل اجتناب است و قسمتی از آنها در اختیار اراده آدمی قرار گرفته است.

به عنوان مثال، زبان که یک عضو بدن است، مقدّرات بسیاری دارد: یکی از آنها این است که خون در عروقش جریان دارد، و مقدّر دیگرش این که سخن می‌گوید. جریان خون در زبان تحت قدرت و اختیار ما نیست و خداوند متعال در این امر، دو قضا و قدر دارد: یکی این که خون به تقدیر او در رگهای زبان جاری است، و تقدیر دیگر این که جریان خون در زبانْ حتمی و جبری بوده و ما را در آن، اراده و اختیاری نیست.

مقدّر دیگر زبان، سخن گفتن است که آن در اختیار ماست، می‌توانیم سخن گوییم یا ساکت باشیم، می‌توانیم راست گوییم یا دروغ. پس، قضا و قدر الهی درباره سخن گفتن نیز دو قسم است: یکی این که به تقدیر الهی و به قضا و قدر او، زبان حرف می‌زند؛ قسم دیگر آن که سخن گفتن در اختیار ماست.

مرگ، قضاء قطعی الهی است: «کُلُّ نَفسٍ ذائقَهُ المَوتِ: هر نفسی چشنده مرگ است». پیرمرد صد ساله‌ای که مرده و جوانی که اختیاراً به حیات خود خاتمه داده، هر دو به قضا و قدر الهی است، با این تفاوت که، آن به قضا و قدر حتمی و غیر اختیاری بوده، و این از قضا و قدر اختیاری خود، سوء استفاده کرده و به حیات خویش خاتمه داده است.

اشتباه اینجاست که هرگاه اسم قضا و قدر ذکر شود، بعضی چنان گمان کنند که حتمی و جبری و غیر قابل اجتناب است، حال آن که در موارد بسیاری، قضا و قدر الهی، اختیار و اراده ماست.

حدیثی از حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام این مطلب را به خوبی روشن می‌سازد. بعد از جنگ صفّین و مراجعت از شام، مردی از آن حضرت سؤال کرد: آیا شام رفتن ما به قضا و قدر الهی بود؟ آن حضرت فرمود: «بلی، از هیچ تپّه‌ای بالا نرفتید و از هیچ وادی سرازیر نشدید مگر به قضا و قدر الهی». آن مرد گفت: ما را در این سفر اجری هست؟ فرمود: «خداوند متعال به شما اجر بزرگی عنایت فرمود؛ اجر رفتن به جنگ زیرا به اراده خود رفتید، و اجر اقامه در جبهه جنگ زیرا به اراده خود مقیم بودید، و اجر برگشت از میدان زیرا به اراده خود برگشتید، و در هیچ یک از اینها مجبور و مضطرّ نبودید. این که گفتم سفر شما به قضا و قدر الهی بود، مقصودم قضا و قدر حتمی و جبری که غیر قابل اجتناب باشد، نیست. اگر اعمال مردم چنین باشد، پاداش و مجازات باطل خواهد شد و ثواب و عِقاب ساقط».

بزرگ‏ترین امتیاز انسان نسبت به سایر موجودات زمین، آزادی و حرّیتی است که خداوند متعال به او کرامت فرموده و هر ترقی و تکاملی که نصیب انسان می‌شود، به واسطه همان آزادی است. قضا و قدر الهی درباره انسان در بیشتر موارد، اختیار و اراده اوست. سرنوشت بشر، آزادی اوست که می‌تواند همواره راه زندگی و رویّه خود را عوض کند.

بنابراین، جهان هستی روی قضا و قدر و سنن و قوانین الهی اداره می‌شود و امور مربوط به انسان نیز به قضا و قدر الهی است، که قسمتی از آنها قضا و قدر حتمی و جبری و غیر قابل اجتناب بوده، و قسمتی از آنها به اختیار بشر سپرده شده است.

بندگان صالح خدا، کسانی هستند که با بهره‌گیری کامل از قضا و قدر اختیاری خود، و در سایه ایمان و تقوی، و در پرتو مَلَکاتِ پاک و فضایل اخلاقی، و در اثر سعی و کوشش، به مرتبه کمال مقام معنوی نایل آیند.

آری، خدای رحمان، آن منبع لایزال رحمت که هیچ موجودی قدرت ادراک کُنه کریمیت او را ندارد، مسلماً در فجر نظام هستی، با قلم تقدیرْ در لوح قضا، سعادت همه بندگانش را نوشته است. اما، این انسان است که مقدّرات الهی را با اعمال خود تغییر می‌دهد و نعمت‏ها را به نقمت‌ها و سعادت را به شقاوت مبدّل می‌نماید.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.