نحوه علم خدابه موجودات 2010/10/15

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: مبدا و معاد

نحوه علم خدا به موجودات

برای پی بردن به نحوه علم خداوند به موجودات، ابتدا به بررسی انواع فاعل و چگونگی علم آنها نسبت به خود و فعلشان می‌پردازیم. فاعل بر چند نوع است:

اول فاعل بِالطّبع: و آن فاعلی است که نه به خودش آگاه است و نه به فعلش، و از هرگونه آگاهی و شعوری معرّاست و فعلش به اقتضای طبع است، مانند احراق آتش و اشراق خورشید، که آتش نسبت به فعل احراق و خورشید نسبت به فعل اشراق، فاعل بِالطّبع است.

دوم فاعل بِالقَسر: فاعلی است که مانند فاعل بِالطّبع از هرگونه شعوری معرّاست و نه به خود آگاهی دارد نه به فعلش، و برخلاف فاعل بِالطّبع، فعلش به اقتضای ذات نیست بلکه به قَسر قاسری به آن مقسور است مانند سنگی و یا تیری که به بالا پرتاب شود. بنابراین سنگ و یا تیری که در اثر این پرتاب به بالا حرکت می‌کند، فاعل بالقسر است که از هرگونه شعوری خالی است و حرکت آن به مقتضای طبع نیست.

سوم فاعل بِالجَبر: فاعلی است که دارای علم و شعور است، هم به خود علم دارد هم به فعلش، ولی صدور فعل از آن، برابر خواست و اراده‌اش نیست، بلکه در اثر اجبار فاعل جبّاری آن عمل را انجام می‌دهد و او را از آن حکم و جبر، گریزی و گزیری نیست.

چهارم فاعل بِالقَصد: فاعلی است که هم به ذاتش عالِم است و هم به فعلش، و علم او نسبت به فعل، قبل از پیدایشِ آن، تفصیلی است و آن را برای غایتی و قصدی انجام می‌دهد، مانند اغلب نویسندگان و گویندگان و مهندسین و کارگران که پیش از پیدایش فعل، به آن، علم تفصیلی دارند و برای قصدی و غایتی انجام می‌دهند.

پنجم – فاعل بِالتَّسخیر: که هم ذاتش تحت قدرت و اراده فاعل دیگری است و هم فعلش. نفس، بدن را به قدرت و اراده خود به حرکت آورده و او را به انجام عملی وا می‌دارد. نفس، فاعل بِالقَصد است که به قدرت و اراده خود و برای غایتی بدن را به انجام عملی وا می‌دارد و بدن، فاعل بِالتَّسخیر است که در اثر الزام نفس و بدون علم و اراده، عملی را انجام می‌دهد.

ششم – فاعل بِالعِنایه: که هم به ذات خود علم دارد و هم به فعلش. و علم به ذات، منشأ علم به فعل، و علم به فعل، منشأ پیدایش فعل است، چنان که مهندس در اثر علم به ذات و کمال ذات، علم به فعل دارد و در اثر علم به فعل، صُوَر علم را در خارج تحقق می‌بخشد و نیز فاعل بِالعِنایه نسبت به فعلش قبل از پیدایش آن، علم تفصیلی دارد.

هفتم – فاعل بِالرِّضا: و آن فاعلی است که علم به ذات خویش دارد و از راه علم به ذات، علم به فعل دارد، و این علم به فعل، سبب پیدایش آن می‌گردد. ولی علم فاعل بِالرِّضا نسبت به فعلش قبل از پیدایش آن، اجمالی است و منشأ فاعلیت فاعل بِالرّضا هم، مانند فاعل بِالعِنایه از راه علم به ذات است، با این فرق که علم فاعل بِالعِنایه به فعلش قبل از پیدایشِ آن، تفصیلی، و علم فاعل بِالرّضا نسبت به فعلش قبل از پیدایشِ آن، اجمالی است که بعد از پیدایشِ آن، تفصیلی می‌گردد. چنان که نفس ناطقه نسبت به صُوَر معقوله، فاعل بِالرّضا است که از راه علم به ذات، علم اجمالی به آن صُوَر دارد و این باعث پیدایش آنها در نفس می‌گردد. بنابراین، علم فاعل بِالرّضا نسبت به فعلش قبل از پیدایشِ آن، اجمالی و بعد از پیدایشِ آن، تفصیلی است.

هشتم – فاعل بِالتَّجلّی: فاعلی است که هم علم به ذات خویش دارد و هم به فعل خویش، و علمش نسبت به فعلِ خویش قبل از پیدایشِ آن و بعد از پیدایشِ آن، تفصیلی است.

بنابراین در فاعل بِالتَّجلّی دو گونه علمِ تفصیلی است در حد کمال: یکی در مرتبه ذات و پیش از افعال؛ و دیگری بعد از پیدایش افعال. بنابراین فاعل بِالتَّجلّی، کمالات فاعل بِالعِنایه و فاعل بِالرّضا را واجد، و نقص آنها را فاقد است.

در فاعل بِالعِنایه این کمال است که علمش نسبت به فعلش قبل از پیدایشِ آن، تفصیلی است و این نقص را داراست که علمش زاید بر ذات اوست، لکن علم فاعل بِالتّجلّی عین ذات اوست.

در فاعل بِالرّضا، این کمال است که علم او عین ذات اوست و نقصش این است که علم او نسبت به فعلش قبل از پیدایشِ آن، اجمالی است، لکن چنان که ذکر شد فاعل بِالتّجلّی واجد این کمالات و فاقد این نقایص است. پس او را دو گونه علم تفصیلی است نسبت به اشیاء: قبل از پیدایش آنها و بعد از پیدایش آنها.

فاعلیّت حق‏تعالی از نوع فاعل بِالتّجلّی است و لذا علم باریتعالی، علم اجمالی است بر ماسوی در عین کشف تفصیلی، به مانند آن که کسی می‌خواهد حروف تَهَجّی را بیان کند، تمام حرف‏ها در ذهنش حاضر است و لازم نیست برای هر یک فکری کند.

علم باریتعالی اجمالی است، به اجمالی که عین تفصیل است، زیرا خداوند متعال بسیطُ الحقیقه است و بسیط الحقیقه کلّ اشیاء است. چه، اگر فاقد وجودی باشد، مثلاً فاقد وجود انسان شود، لازم آید که خداوند مرکّب باشد از وجود و عدم، و هر مرکبی محتاج است و هر محتاجی ممکن می‌باشد. پس، واجب تعالی باید در مقام ذاتْ دارای تمام وجودات باشد و مقصود از وجودات، حقیقت آنهاست نه خود آنها.

آری، علمی که عین ذات اوست، امری است بسیطِ وحدانی که نسبتش با کلّ موجودات مساوی است. چنان که حضرت امیر‏(ع) می‌فرماید: «مَعَ کُلِّ شَیءٍ لا بِمُقارَنَهٍ وَ غَیرَ کُلِّ شَیءٍ لا بِمُزایَلَهٍ: با همه چیز است نه به نزدیکی جسمی، و غیر از هر چیزی است نه به دور شدن و زایل شدن».

چنان که همه ممکنات اثر وجود او هستند، علم و کمالات آنها نیز به سوی او منتهی می‌شود. اوست صاحب لطف کامل و رحمت شامل به جمیع موجودات، و حافظ و خالق و مربّی همه اوست، و او داناست به کلّ خفایای امور دقیقه.

علم حق‏تعالی سرّی است دقیق، و بحر بی‌پایانی است عمیق، خوض در آن به نحو تفکر و تأمل میسر نیست، چنان که حضرت رسول اکرم‏(ص) و حضرات ائمه اطهار علیهم السلام در سؤال راجع به علم الله، جوابی نفرموده‌اند الّا کلماتی چند به طریق مُجمل نه به طریق تفصیل.

ادلّه نقلیه ساطعه و براهین عقلیه قاطعه، دلالت می‌کند بر این که، طریق بر ما از ادراک کمالی علم خدا مسدود، و عقول و اوهام در بیابان ادراکِ کمالی، حیران و غوطه در بحر عمیق این مطلب، بر احدی از ممکنات میسر نیست، و هر چه طایر افکار در اوج ادراکی آن، بال و پرِ تأمل و خیال به هم زند، به مقصود نخواهد رسید و اخبار کثیره در نهی از چنین تفکر وارد است. پس، چگونه ممکن است ادراک کمالی علم خدا که عین ذات اوست؛ چنان که حضرت رسول اکرم‏(ص) در مقام عجز از معرفت حق، عرض می‌کند: «مَا عَرَفنَاکَ حَقَّ مَعرِفَتِکَ: ترا نشناختیم چنان که حق شناخت تو بود».


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.